سلمان فارسی که بود؟

یک نت ـ پیامبر به اصحاب سفارش می‌کردند که فرمودند چهار نفر را دوست بدارید؛ علی، سلمان، مقداد و ابوذر را. همچنین پیامبر درباره او فرمود: «سلمان دریای علم است» و نیز فرمودند که «سلمان، لقمانِ امت من است».
سلمان فارسی

یک نت ـ سلمان فارسی، بزرگمردی از اهالی رامهرمز (و بنا بر بعضی نقل‌های تاریخی از اهالی جیِ اصفهان) بود. وی در گذر زندگانی خود در پی حقیقت سرزمین‌ها را درنوردید و چنان شد که به خواست خدا، پس از رخ دادنِ حوادثی، به مدینه آمد. وی در مدینه با محمد رسول الله آشنا شد و در اثر اتفاقاتی یقین یافت که ایشان همان پیامبر موعود آخرالزمان است. هنگامی که از او پرسیده می‌شد فرزند که هستی، پاسخ می‌داد که من فرزند اسلام هستم. او در جنگ‌ها در کنار پیامبر بود و جان فشانی بسیار نمود.
وی را اهل دانش و تقوا معرفی کرده‌اند و در فضائل او سخن بسیار است. وی بسیار ساده‌زیست بود و حیاتی زاهدانه داشت. پیامبر به اصحاب سفارش می‌کردند که فرمودند چهار نفر را دوست بدارید؛ علی، سلمان، مقداد و ابوذر را. همچنین پیامبر درباره او فرمود: «سلمان دریای علم است» و نیز فرمودند که «سلمان، لقمانِ امت من است».
وی در ماجرای سقیفه (و غصب خلافت)، از یاران پایدار علی بن ابی‌طالب بود. در نهایت در اواخر سال ۳۵ هجری -در عصر خلافت عثمان- درگذشت[۱].

پیامبر و اهل‌بیت بارها تأکید کردند که سلمان از ما اهل‌بیت است[۲]. ایشان مورد تأیید اهل‌بیت بوده و همواره از مدافعین اصلی حریمِ ولایت بودند[۳]
مرحوم استاد عبدالحسین زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» درباره‌ی سلمان فارسی (روزبه) می‌گوید که وی انسانی هوشمند و حق‌جو بود. بعدها که از طرف عُمَر بن خطاب، به حاکم مدائن شد، با این که ثروت بسیاری در دست داشت، «اما نان جوین می‌خورد و جامه پشمین به تن می‌داشت. در مرض موت می‌گریست که از عقبه آخرت جز سبکباران نگذرند و من با این همه اسباب دنیوی چگونه خواهم گذشت؟ از اسباب دنیوی جز دواتی و لولئینی نداشت. این مایه سادگی سپاهیانه یا زاهدانه البته شگفت انگیز بود و ناچار در دیده مردمی که هزینه تجمل و شکوه امرا و بزرگان ساسانی را به عسرت و رنج و با پرداخت مالیات‌ها تأمین می‌کردند، اسلام را ارج و بهای فراوان می‌داد»[۴].

ناگفته نماند که که سلمان فارسى از سوى خلیفه (عُمَر) به حکومت مدائن گماشته شد، اما تا وقتی که حضرت علی (علیه السلام) به او اجازه نداد، پیشنهاد عُمَر را نپذیرفت. [۵]

‼️اما چندی است که باستانگرایان افراطی به طرزی عجیب، سلمان فارسی را به خیانت متهم می‌کنند و او را «وطن‌فروش» می‌نامند! به راستی آیا این افراد از حوادث فتح ایران آگاه نیستند؟ آیا نمی‌دانند که سلمان چه خدماتی به مردم ایران کرد؟ آیا نمی‌دانند که او با زیرکی توانست از کشته شدن ایرانیان بسیار، جلوگیری کند؟ آیا نمی‌دانند که مردم ایران چگونه به استقبال سلمان فارسی می‌رفتند و او را دوست می‌داشتند؟!

جالب است بدانید سپاه عرب هنگامی که برای فتح مدائن (پایتخت ساسانیان)، شهر را محاصره کرد، مردم چندان انگیزه‌ای برای دفاع نداشتند. چه اینکه یزدگرد گریخته بود و سران نظامی هم پس از درگیری‌های اولیه مردم را رها کرده، فرار کرده بودند.
از سویی برخی از نظامیان و بزرگان ساسانی به همراهی جمعی از اوباش، به غارت اموال مردم شهر مشغول شدند. همین مسائل سبب شد که مردم با سپاه عرب صلح کنند و اینگونه شهر به دست عرب افتاد[۶].

نکته جالب اینجاست که صلح مردمِ مدائن با سپاه عرب، و فتح بدون خونریزی ایران، با ذکاوت و تیزهوشی سلمان فارسی رخ داد.
 او مردم شهر را پیرامون خود گرد آورد و گفت: «اصل من از شماست و دلم به حالتان می‌سوزد. شما را به سه چيز مى‏‌خوانم كه به صلاح شماست» و همچنین گفت: «سه چيز است كه هر يک را مى‏‌خواهيد انتخاب كنيد.» گفتند «چيست؟» گفت: «يكى اسلام كه اگر اسلام بياريد حقوق و تكاليف شما همانند ماست، و اگر نمى‏‌خواهيد، جزيه بدهيد و اگر نمى‏‌خواهيد، جنگ مى‏‌كنيم تا خدا ميان ما و شما حكم كند». قوم پاسخ داد که ميانى را مى‏‌پذيريم (یعنی جزیه -مالیات- می‌دهیم و جنگ نمی‌کنیم). منابع تاریخی گویای ان هستند که مردم پس از شنیدن سخنان سلمان، صلح را بر جنگ ترجیح دادند[۷]. مطمئناً اگر مردم وارد جنگ می‌شدند به شدت درهم‌کوبیده می‌شدند. چه اینکه سپاه عرب بسیار متحد و ایرانیان بسیار متفرّق و بی‌انگیزه بودند. پس به راستی سلمان فارسی به خاطر نجات و در امان نگه‌داشتن جان و مال و ناموس هزاران ایرانی، سزاوار آن است که خائن نامیده شود؟

سلمان فارسی براي پيشبرد اسلام ناب و مسلمان كردنِ مردم كشورش تلاش كرد. آیا اين خيانت به حساب می‌آيد؟ سلمان فارسی باعث مسلمان شدن بسياري از آبا و اجداد ما و در نتيجه خود ما و عاقبت به خيری ما و درآمدن از منجلاب فساد اديان فاسد آن دوران شد. به راستی آیا اين خيانت است؟
سلمان فارسی با حضورش در فتح مدائن، سبب شد كه بسياری از كارشكنی‌ها و اعمال خلاف اسلام و انسانيت رخ ندهد. چرا كه اگر سلمان چنين اقدامی نمی‌كرد و كار به دست عناصر تندروی دستگاه غاصب خلافت می‌افتاد، معلوم نبود چه بلايی سر ايرانيان می‌آمد. گذشته از اینکه ایرانِ آنروز به گفته مرحوم استاد عبدالحسین زرینکوب، به شدت به اسلام نیاز داشت[۸].

گذشته از این، اسناد تاریخی گویای این هستند که مردمان ایرانی در عصر زندگانی سلمان، نه تنها او را «خائن» نمی‌دانستند، بلکه ارج و احترامی بس فراوان برای وی قائل بودند. در منابع کهن تاریخی آمده است که ایرانیان (و مخصوصاً مردم مدائن) به عنوان احترام، در مقابل سلمان به خاک می‌افتادند. اما سلمان مردم را از این کار نهی می‌کردند.[۹] با اینکه منابع تاریخی از زندگانی بسیار ساده‌ی سلمان در مدائن سخن گفتند، اینکه وی در عصر حکومتش لباس پشمینه می‌پوشید و نان جو می‌خورد و در نهایت سادگی سلوک می‌کرد.[۱۰]

جالب است بدانیم که سلمان در عصر حکومتش بر مدائن، محافظ و نگهبان نظامی نداشت! و اگر کسی قصد کشتن او را می‌کرد، چه بسا به راحتی می‌توانست چنین کند. وی چنان ساده‌زیست و زاهد بود که بعضاً مردم او را نمی‌شناختند و از او کار می‌کشیدند (با این گمان که او کارگر است).[۱۱] حال در چنین وضعیتی، نبودند کسانی که قصد جان او را کنند؟! احترام فوق‌العاده‌ی مردم به او به همراه حیات زاهدانه‌ی او نشانگر این است که مردمان ایرانی نه تنها وی را خائن نمی‌دانستند، بلکه او را به عنوان انسانی متعالی و اهل معرفت و نماد اسلام راستین قلمداد می‌کردند و دوست می داشتند.

پی‌نوشت:

[۱]. ابن ابى‌الحديد معتزلى، شرح نهج البلاغة، قم: انتشارات كتابخانه آيت‌الله مرعشى، ۱۴۰۴ هجرى قمری، ج ۱۸ ، ص ۳۴-۴۰
[۲]. شيخ طوسى، التهذيب، تهران: دار الكتب الاسلامية، ۱۳۶۵. ج ۶ ، ص ۱۱۹ و شیخ محمد بن یعقوب كلينى رازی، الكافـي، تهران: دار الكتب الاسلامية، ۱۳۶۵. ج ۱ ،ص ۴۰۱ و شيخ مفيد، الإختصاص، قم: انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، ۱۴۱۳ هجرى قم‏ری، ص ۱۱ و شيخ صدوق، الامالی، تهران: انتشارات كتابخانه اسلاميه، ۱۳۶۲. ص۲۵۲ و سيد بن طاوس، اليقين، قم: مؤسسه دارالكتاب، ۱۴۱۳ هجرى قمری. ص ۴۷۷
[۳]. ابومنصور احمد بن على طبرسى، الإحتجاج، مشهر مقدس: نشر مرتضى، ۱۴۰۳ هجرى قمری. ج ۱ ، ص ۱۱۰-۱۱۱ و شيخ مفيد، الاختصاص، همان، ص ۲۲۲ و غلامحسين افضل الملك،‏ افضل التواريخ، مصحح: منصوره اتحاديه و سيروس سعدوَنديان‏، تهران: نشر تاريخ ايران‏، ۱۳۶۱. ص ۳۰۶
[۴]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. ص ۸۱-۸۳-۸۴
[۵]. فصلنامه مطالعات تاریخى، جعفر مرتضى عاملى، سال اول، شماره سوم، ۱۳۶۸، ص ۳۷۸
[۶]. بنگرید به «فتح مدائن و مسائلی کمتر شنیده شده...»
[۷]. تاريخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاينده‏، تهران‏: انتشارات اساطير، ۱۳۷۵. ج‏ ۵ ، ص ۱۸۱۳-۱۸۱۲-۱۸۱۶
[۸]. بنگرید به «دفاعیه‌ی استاد زرینکوب پیرامون اسلام»
[۹]. محمد بن سعد كاتب واقدى، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: انتشارات فرهنگ و انديشه، ۱۳۷۴. ج‏ ۴، ص ۷۷
[۱۰]. أبو الحسن على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۴.ج‏ ۱، ص ۶۶۳
[۱۱]. محمد بن سعد كاتب واقدى، همان، ج ۴، ص ۷۶

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده

دیدگاه‌ها

درآمدن از منجلاب فساد اديان فاسد آن دوران ؟