متن اشعار شهادت حضرت علی سازگار

شهادت حضرت علی,شعر در وصف شهادت حضرت علی,دوبیتی شهادت حضرت علی,شعر کودکانه در مورد شهادت امام علی,دکلمه شهادت امام علی,شعر روضه امام علی,شعر کوتاه در مورد امام علی,شعر شب قدر امام علی,شعر برقعی برای شهادت امام علی
اشعار شهادت حضرت علی سازگار

یک نت ـ اشعار شهادت امیرالمؤمنین(ارواحنا له الفداء) استاد سازگار

علی گلی است که جز خون دل گلاب نداشت

غمش به گلبن تاریخ هم حساب نداشت

جواب گوی ستمدیدگان عالم بود

اگر چه نالۀ مظلومیش جواب نداشت

خزانه دار خدا بود و ثروتی دم مرگ

به غیر چهرۀ از خون سر خضاب نداشت

علی که سلسله بر پای آفتاب انداخت

به پیش اشک یتیمی توان و تاب نداشت

به مرگ بود زکودک به شیر عاشق تر

که تیغ دور سرش بود و التهاب نداشت

علی کسی ست که از روز بدر تا به شب قدر

به کام مرگ فرو رفت و اضطراب نداشت

گشوده گشت کتاب خدا رفرق علی

پیمبری به جهان اینچنین کتاب نداشت

نماز صبح شب قدر بر ستمکاران

بقدر ریختن خون او ثواب نداشت

بغیر خون سر آن شهید دست عدو

برای شستن محراب کوفه آب نداشت

طلوع فجر، شهادت بده که شست و سه سال

تو سر زدی و علی با تو بود و خواب نداشت

بخاک (میثم) از آن رو نهاد روی که دید

تراب هم پدری غیر بوتراب نداشت

اشعار شهادت امیرالمؤمنین(ارواحنا له الفداء) استاد سازگار

قامت گردون به عزایت خم است     یا علی

زخم تو زخم جگر عالم است         یا علی

بر تو و بر زخم جبینت سلام           صبح و شام

با غم تو شادی عالم غم است         یا علی

رفت تن پاک تو ای جان پاک            زیر خاک

بی تو جهان خیمه‌ای از ماتم است     یا علی

بی تو رود بر فلک از قعر چاه            آه آه

چاه به غم‌های دلت محرم است        یا علی

سوخت ز داغت دل سوزان ما        جانِ ما

گریه به داغ دل ما مرهم است        یا علی

کعبۀ اسلام نهان در گل است         مشکل است

دیده یاران ز غمت زمزم است        یا علی

خون تو اشک بصر انبیاست            اولیاست

هر چه بگریند ز داغت کم است       یا علی

بهر نجات همه افروختی                سوختی

پاسخ تو ظلم بنی‌آدم است             یا علی

حق تو ای فرق تو از هم جدا          شد ادا

زخم جبینت سندی محکم است        یا علی

اینکه به شعرش شرر افروخته         سوخته

زخم سرت بر جگر «میثم» است      یا علی

اشعار شهادت امیرالمؤمنین(ارواحنا له الفداء) استاد سازگار

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
 فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود
 
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
 صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود
 
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
 زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
 
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
 آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
 
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
 اشک شبش به غربت روزش گواه بود
 
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
 عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود
 
هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب
 حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
 
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
 زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
 
وقتی که از محاسن او می‌چکید خون
 عباس را به صورت بابا نگاه بود
 
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
 رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

اشعار شهادت امیرالمؤمنین(ارواحنا له الفداء) استاد سازگار

 خون جبین به گلشن حسنش گلاب شد
 چون شمع سوخته نور پراکند و آب شد
 
از خون او به دامن محراب، نقش بست
 بر این شهید، ظلم و ستم بی‌حساب شد
 
شمشیر، گریه کرد به زخم سر علی
 حتی به غربتش جگر خون کباب شد
 
محراب! ناله از دل خونین کشید و گفت:
 یا فاطمه! دعای علی مستجاب شد
 
مویی که شد سفید زهجران فاطمه
 جرمش مگر چه بود که از خون خضاب شد؟
 
هرکس گرفت سهم خود از دست روزگار
 سهم تراب، خون سر بوتراب شد
 
فرق علی دو‌تا شد و جبریل صیحه زد
 ای وای! چار رکن هدایت خراب شد
 
هر پادشه ستم به رعیت کند ولی
 پیوسته بر علی ز رعیت عذاب شد
 
هم شیر حق برای شهادت شتاب داشت
 هم خصم بهر کشتن او در شتاب شد
 
«میثم!» سرشک دیده و خون‌جگر کم است
 بــر رهبــری کـه پیـر به فصل شباب شد

اشعار شهادت امیرالمؤمنین(ارواحنا له الفداء) استاد سازگار

ای دل صدپاره گل باغ تو
 تا ابدیت به جگر داغ تو
 
ظلم‌کُش از همه مظلوم‌تر!
 رهبر از فاطمه مظلوم‌تر!
 
پادشه وسعت ملک خدا!
 صدرنشین حرم ابتدا!
 
محفل انس تو دل سوخته
 عدل به نوع بشر آموخته
 
ساخته و سوخته با آه خود!
 رانده جهان را ز سر راه خود!
 
سینه‌ات از لوح و قلم پاک‌تر
 از گل پرپر شده صدچاک‌تر
 
باغ جنان شیفت? قنبرت
 روح‌الامین مستمع منبرت
 
خان? تو کعب? عالم شده
 خاک قدم‌های تو آدم شده
 
ماه، ‌طلوعش به تو آغاز گشت
 مهر به دست تو ز ره بازگشت
 
ای همه جا طور مناجات تو
 چشم اجابت پی حاجات تو
 
در دل شب هم‌سخن‌ چاه‌ها!
 سوخته با نال? تو آه‌ها
 
جام طهورای خدا مست تو
 وسعت گردون به کف دست تو
 
قنبر کوی تو سراج‌الهدی‌ست
 صوت بلال تو صدای خداست
 
لال? زخمی شده از خارها!
 جهل بشر کشته تو را بارها
 
خون دل و اشک بصر داشتی
 زخم رعیت به جگر داشتی
 
زخم به دل شعل? آتش به جان
 خار به دیده به گلو استخوان
 
نال? تو نال? بی‌زمزمه
 خان? تو خان? بی‌فاطمه
 
چشم به دیوار و به در دوختی
 سوختی و سوختی و سوختی
 
ای به مقام از همه بالاترین
 رهبر در جامعه تنهاترین
 
دوست تو، دشمن تو ناسپاس
 تا صف محشر همه‌جا ناشناس
 
با چه گنه پور مرادی شتافت
 فرق تو را چون جگر ما شکافت
 
سوز درونت به فلک تاب داد
 خون سرت آب به محراب داد
 
کشت? توحید و عدالت شدی
 فزت برب گفتی و راحت شدی
 
تا که شود نخل و گل و باغ، سبز
 در نفس ما بود این داغ، سبز
 
دل به عزایت حرم ماتم است
 زخم سرت بر جگر «میثم» است

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده