اشعار شهادت امام کاظم سازگار

شهادت امام کاظم,اشعار شهادت امام کاظم,شعر مدح امام کاظم,رباعی شهادت امام موسی کاظم,شعر کوتاه درباره ی امام موسی کاظم,دوبیتی شهادت امام موسی کاظم,اشعار ولادت امام موسی کاظم سازگار,متن درباره ی امام موسی کاظم,متن روضه امام کاظم,اشعار توسل به موسی بن جعفر
شهادت امام کاظم

یک نت ـ اشعار شهادت امام کاظم(علیه السلام) استاد سازگار

ای بـاب مـراد خلق عالم

سر تا به قدم رسول‌اکرم

هفتم ولـی خدای منـان!

مهر تو روان دین و ایمان

قرص قمرِ امام صادق

نور بصرِ امام صادق

گفتـار تو چون کلام قرآن

در هـر نفست پیام قرآن

صحـن تو تمـام آسمان‌ها

دوران امـامتت زمـان‌هـا

چشم همـه بـر عنـایت تو

سرمایـۀ‌ مـا ولایـت تـو

تو بـاب مـراد عالـم استی

تـو کعبـۀ روح آدم استی

تو دسـت عنـایت خـدایی

از خلق جهان گره‌گشایی

ای روح، کبوتـر حــریمت

عالم همه بر در حـریمت

موسایی و عالم است طورت

گردیده کلیم، غرق نورت

دل‌های شکسته کاظمینت

خواندنـد امـام، عالمینت

از دسـت تـو کار حیدر آید

ز انگشت تو فتح خیبر آید

در حبسی و خلق، پای‌بستت

سررشتۀ آسمان به دستت

معـراج تـو بود قعر زندان

خلوتگـه ذات حی منان

پیشانی خود نهاده بر خاک

بگذاشته پا به فرق افلاک

گردیـده نمـاز، سرفرازت

آورده نـماز بـــر نمـازت

زندان شده محفل وصالت

آغوش خـدای ذوالجلالت

زنجیـر، سلام بر تو می‌داد

از دوست پیام بر تو می‌داد

ای گل ز تو آبـرو گـرفته

محبوبِ به حبس خو گرفته!

زندان تو لطف کامل ماست

اشک تو چراغ محفل ماست

اینجا که فراق نیست در بین

بر توست مقام قاب قوسین

اینجا که تجلی خدایی‌ست

تاریکی حبس، روشنایی‌ست

افسوس که حرمتت شکستند

بازوی تو را به حبس بستند

در شأن تو شاخه‌های گل بود

کی شأن تو حلقه‌های غل بود؟

زجرت به هـزار قهـر دادند

در زیر شکنجه زهر دادند

زندانــی عتــرت پیمبــر

افسوس که لحظه‌های آخر

دل شیفتـۀ مدینـه‌ات بـود

زنجیر به روی سینه‌ات بود

پیوستـه سـلام بی‌نیـازت

بر لحظۀ آخـرین نمـازت

با آن همه دختـر و پسرها

رفتی ز جهان غریب و تنها

معصومه کجاست تا که آید

زنجیـر ز گـردنت گشاید؟

با آن که به حبس می‌زدی پر

تابوت تو گشته تختـۀ در

مردم که جنازۀ تـو دیدند

فریاد ز سـوز دل کشیدند

تابوت تو را به شهر غربت

بردنـد ولـی به اوج عزت

بعد از ضرباتِ حلقـۀ غل

تابوت تو گشت غرق در گل

دیگـر نزدنـد تیــر کینت

کی سنگ زدند بر جبینت؟

دیگر نبرید کس سرت را

دیگـر نزدنــد دختـرت را

تا از جگرش شراره خیزد

«میثم» به غم تو اشک ریزد

اشعار شهادت امام کاظم(علیه السلام) استاد سازگار

در دل حبسم و حبس است به دل فریادم

فرصتی نیست که از سینه برآید دادم

سال‌هـا می‌گذرد رفتـه‌ام از یـاد همه

کاش می‌کرد اجـل گوشه ی زندان، یادم

طایر عرش کجـا، قعـر سیـه‌چال کجا؟

من کجا بودم و یـا رب به کجا افتادم

همه شب خُرم از آنم که در این گوشۀ حبس

«هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم»

زهـر یکبــار مـرا کـشت، خدا می‌داند

بارهــا سـوختم و ساختم و جان دادم

به امیدی که رضا لحظـه‌ای آید به برم

سال‌ها حلقه‌صفت چشم به در بنْهادم

بال پرواز، شکسته است و پرم ریخته است

چــه نیـاز اسـت کـه صیاد کند آزادم

دل صیـاد بـوَد سنـگ و نـدارد اثری

گیـرم از سینـه برآیـد به فلک فریادم

منـم آن لالـه ی پرپــر شـده ی دور از باغ

که چو گلبرگ خزان داد فلک بر بادم

مرهـم زخـم تن خسته ی مـن گریه بوَد

چشم «میثم» مگر از اشک کند دلشادم

اشعار شهادت امام کاظم(علیه السلام) استاد سازگار

ای ز حریـم تـو حـرم، گوشه‌ای!

وی ز عطای تو جنان خوشه‌ای

موسـی طـور ازلیّت سلام

مشعـل نـور ازلیّـت سلام

روح مناجاتی و خیرالعباد

قبلۀ حاجاتی و باب المراد

هفت فلک گوشه‌ای از درگهت

هشت بهشت آمده فرش رهت

بحـر ولایـت گهـر فاطمه

موسی جعفر، پسـر فاطمه

پلــۀ تختــت قلــلِ عــالمین

جای گرفتی ز چه در کاظمین؟

ای همه شب دور سرت گشته عرش

پـای نهـادی ز چـه در چشم فرش؟

برتـر از آنــی کــه ثنــایت کـنم

جان چه بـود تا که فــدایت کنم؟

بیـن امامــان بنــی فاطمــه

حلم تو مشهورتر است از همه

هـم به قضا هم به قدر ناظمی

کاظمــی و کاظمی و کاظمی

سلسلـه پیمـان تو از ابتداست

سیر عروج تو ز خود تا خداست

رشتــۀ تسلیـم تـو زنجیرها

مشعل شب‌های تـو تکبیرها

محبس تو سینۀ سینـای نور

قعر سیه‌چال بـه از کوه طور

زمزمه‌هــای تـو صدای خدا

هـر نفسـت بـود بــرای خدا

در دل تـاریک سیــه‌چال‌ها

همسخن دوست شدی، سال‌ها

یوسف فاطمـه تـو و قعـر چـاه؟

همدم شام و سحرت اشک و آه؟

محـبس در بستـۀ تـو چاه بود

هـر نفسـت سیــر الـی‌الله بود

خصم ستمکار حقیر تو بود

سلسله پیوسته اسیر تو بود

نـور ز نــار تـو بــرافروخته

زهر ز سوز جگـرت سوخته

بسته همه روزنه‌هـای قفس

تنگ شده در دل تنگت نفس

کس نشنیده شجـر طور دل

غرق شود در وسط آب و گل

چاه کسی دیده شود حبس ماه؟

مـاه شنیدید کـه افتـد به چاه؟

کشتـۀ صیــاد ستمگـر شدی

مشت پری گشتی و پرپر شدی

گرچـه ز جـاه تو خبر داشتند

چـار نفـر جسـم تو برداشتند

حیف که شد با همه خون دلت

مشیّــع جنــازه‌ات قــاتلت

بــر همگان داد ندا آن لعین

که رهبـر رافضیان است این

حیف که خون جگرت قوت شد

تختــۀ در، بهـر تــو تابوت شد

ای علــی و فاطمه را نــورعین

وی دل بشکسته تو را کاظمین

مـاه رجــب بـر تو محرّم شده

وقف غمت گریـۀ «میثم» شده

اشعار شهادت امام کاظم(علیه السلام) استاد سازگار

ای دو صد موسی به طورت متجلی

آفتاب و مه به نورت متجلی

نالۀ پنهان تو، شمشیر تو

حلقۀ وصل خدا ،زنجیر تو

شمع ِخلوتگاهِ بزم کبریا

کعبۀ روح بلند انبیا

گوهر رخشان شش دریای نور

نخل سبز نوربخش هشت طور

آسمان پنج خورشید کمال

هفتمین وجه خدای ذوالجلال

عرش اجلال و شرف را قائمه

حاصل عمرت رضا و فاطمه

انس با معبود روح نیتت

حبس دشمن شاهد حریّتت

روح عرفان در مناجات شبت

آسمان لبریز یا رب یا ربت

ذکر، مشتاق و دعا، دلداده ات

اشک تنهایی گل سجاده ات

نام حق گل کرده از لب های تو

گریه، شمع محفل شب های تو

آیه های نور، مشتاق صدات

جان شب بیدارها بادا فدات

قبلۀ دل باب حاجات همه

ناله ات صوت مناجات همه

حبس تو خلوت گه دلدار بود

سلسله خوش تر ز زلف یار بود

ای دل مطموره ها زندان تو

حلقۀ زنجیرها گریان تو

حبس تو از قلب شب تاریک تر

باخدا از هر زمان نزدیک تر

ای همای اوفتاده از نَفَس

تو کجا و دامن تنگ قفس

تیره تر از گوشۀ زندان تو

سینۀ تاریک زندان بان تو

بارها و بارها و بارها

دیده در حبس عدو آزارها

حیف مولا لحظۀ جان دادنت

بود زنجیر عدو در گردنت

لحظه لحظه می شکست آئینه ات

وقت رفتن بود سنگین سینه ات

هم چو جدت از همه محروم تر

نیست زندانی ز تو مظلوم تر

زهر آتش شد، تو را بی تاب کرد

آب کرد و آب کرد و آب کرد

پیکرت را چار تن برداشتند

روی تخته پاره ای بگذاشتند

گر چه باید در عزایت خون ‌گریست

گر چه زندانی چو تو مظلوم نیست

اشک ما جاریست عمری از دو عین

بر تو و بر جد مظلومت حسین

جسم پاک تو به دوش چارتن

جسم جدت ماند بی غسل و کفن

پیکر تو در غل و زنجیرها

پیکر او طعمۀ شمشیرها

جسم تو از زهر دشمن شد کبود

جسم او را زخم روی زخم بود

زخم ما زخم تن صد چاک اوست

اشک "میثم " وقف خون پاک اوست

اشعار شهادت امام کاظم(علیه السلام) استاد سازگار

ای شمع جمع آل پیمبر

باب ‌المراد موسی جعفر

نور نهم ز وجه الهی

هفتم امام موسی جعفر

بر کائنات رهبر و مولا

بر جن و انس سید و سرور

دردانۀ علی ولی‌الله

ریحانۀ بتول مطهر

نجل امام جعفر صادق

آیینه‌دار حُسن پیمبر

هم نجل تو علی ولی‌الله

هم صلب توست فاطمه‌پرور

قرآن به مدح توست مزین

ایمان به مهر توست معطر

دل بر مزار تو متوسل

جان در حریم توست کبوتر

بر پنج مهر نور تو مشرق

در شش یم کمال تو گوهر

در سینۀ تو صبر محمّد

در بازویت شجاعت حیدر

خواهی اگر به بازوی بسته

در می‌کنی ز قلعه خیبر

جودت فزون ز ظرف دو گیتی

وصفت ز مدح خلق فراتر

آیینۀ تو حسن رضایت

معصومۀ تو زینب دیگر

جبریل بر طواف مزارت

بر گرد کاظمین زند پر

هر لحظه از خدای تعالی

بر حضرتت درود مکرر

در حبسِ تیره هر شب و هر روز

عالم به نور توست منور

خلوت سرای حبس گرفته

از اشک صبح گاه تو زیور

تا چند ای سلالۀ زهرا

گیرم ز دور، قبر تو در بر

آیا شود شبی به تضرع

بر خاک تربت تو نهم سر؟

از سوز سینه بر تو بسوزم

وز اشک دیده چهره کنم تر

باور نمی‌کنند بگویم

با تو چه کرد خصم ستمگر

باور نمی‌کنند که داری

آثار تازیانه به پیکر

دردا که پیکرت ز درون شد

با پیکر حسین، برابر

با هر نفس به زیر شکنجه

عمر تو می‌رسید به آخر

با یاد آه نیمه شب تو

دارم به دل شرارۀ آذر

در زیر تازیانه به گوشت

آمد صدای گریۀ مادر

معصومه کو که بر تو بگرید

ای نازنین سلالۀ کوثر

بر تو که یار سلسله‌هایی

تابوت تو که جان جهانی

دردا که گشت تخته‌ای از در

تنها به خاک چهره نهادی

با آنکه بود آن همه دختر

جا دارد ار به یاد تو «میثم»

گردد بـه اشک دیـده شناور

اشعار شهادت امام کاظم(علیه السلام) استاد سازگار

ای هشتمین ولی خدا هفتمین امام

بر کاظمین و صحن و سرایت ز ما سلام

موسای اهلبیتی و سینات کاظمین

تو با خدا و خلق جهان با تو هم کلام

تو کیستی وصی نبی حجت خدا

داری به کل ّ خلق وجود اختیار تام

هم دُرّ هفت بحری و هم بحر شش گهر

هم آفتاب جانی و هم ظلّ مستدام

صحن تو بهر شیعه ی تو مسجدالنبی

قبر تو کعبه و حرمت مسجدالحرام

دشمن ز کظم غیض تو ممنون و شرمسار

هارون به پیش عزم تو از کف دهد زمام

باب تو جعفر بن محمد، پسر علی

دخت تو کیست فاطمۀ فاطمه مقام

با بغض تو عبادت جن و ملک هدر

با مهر تو بهشت به پیغمبران حرام

حاجات خلق در حرم قدس تو روا

باب الحوائجت ز خداوند گشته نام

ما سائل رهیم و تو دست عطای حق

تو خضر رحمتی و همه خلق تشنه کام

موسای اهل بیتی و فرعونیان دون

کردند ظلم ها به وجودت علی الدوام

از سجده و قیام و قعود و نماز تو

سوگند می خورم که عبادت گرفت کام

حور و ملک، فقیر و غنی انس و جان همه

کردند بر زیارت قبر تو ازدحام

این غم کجا برم به که گویم که بهر تو

در حبس تیره فرق نمی کرد صبح وشام

زنجیر ها به پیکر پاکت گریستند

در زیر کند و سلسله شد عمر تو تمام

جسمت به تخته پاره و بر دوش چارتن

خوب از جنازۀ تو گرفتند احترام

در ماتم تو شیعه فشاند ز دیده اشک

تا مهدیت ظهور کند بهر انتقام

عالم به زخم سلسله ات گریه می کند

ای در میان سلسله بر عالمی امام

میثم چگونه اشک نریزد برای تو

ای کرده بر عزای تو خلق جهان قیام

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده