متن شعر شهادت امام کاظم

شهادت امام کاظم,شعر شهادت امام کاظم,رباعی شهادت امام موسی کاظم,شعر کوتاه درباره ی امام موسی کاظم,شعر در مورد شهادت امام موسی کاظم,دوبیتی شهادت امام موسی کاظم,اشعار شهادت امام موسی کاظم سازگار,شعر کودکانه در مورد امام موسی کاظم,متن نوحه امام موسی کاظم
متن شعر شهادت امام کاظم

یک نت ـ اشعار شهادت امام موسی کاظم(روحی له الفداء)

ای جلوه ی نور خدا موسی بن جعفر
هم‌ مصطفا هم مرتضا موسی بن جعفر

کعبه همیشه گرد او گرم طواف است
مروه ، منا ، سعی و صفا موسی بن جعفر

هفتم‌ امام آفرینش تا قیامت
ای قبله ی اهل ولا موسی بن جعفر

هم باب حاجات است و هم باب المراد است
هم درد عالم را دوا موسی بن جعفر

گر چه غریب افتاد بین آشنایان
شد با غریبان آشنا موسی بن جعفر

با یاد معصومه دلش غرق شراره
دلتنگ لبخند رضا موسی بن جعفر

زندان به زندان ذکر لبهایش دعا بود
مرد خدا مرد دعا موسی بن جعفر

عمری شبش در کنج زندان بی سحر بود
افتاده در دام بلا موسی بن جعفر

بین غل و زنجیر ساق او شکسته
از ظلم آن بیگانه ها موسی بن جعفر

در کنج زندان ذکر لبهایش حسین است
ای روضه خوان کربلا موسی بن جعفر
....
شد عاقبت جسمش کفن در شهر بغداد
آه از حسین بی کفن ای داد بیداد
شاعر:
ناصر شهریاری

اشعار شهادت امام موسی کاظم(روحی له الفداء)

ای چاره هر کار یا باب الحوائج
کار دلم شد زار یا باب الحوائج

با کوله بار حاجتم رو بر تو کردم
غم از دلم بردار یا باب الحوائج

من سائل باب المراد کاظمینم
جز این ندارم کار یا باب الحوائج

هر جا گره افتاد در کار دل من
خواندم تو را هر بار یا باب الحوائج

تو کیستی باب الرضا باب المرادی
من عبد این دربار یا باب الحوائج

تو هفتمین شمس ولایت من چو ذره
تو باغ گل من خار یا باب الحوائج

موسی صدایت کرده یا موسی بن جعفر
عیسی تو را بیمار یا باب الحوائج

شد کاظمینت قبله حاجات از بس
دیدند از آن آثار یا باب الحوائج

افلاکیان اند آستان بوس در تو
ای حجت دادار یا باب الحوائج

جبریل کرده بال خود را در حریمت
فرش ره زوار یا باب الحوائج

والکاظمین الغیظ اوصاف خصالت
قرآن کند اقرار یا باب الحوائج

چشم امید ما به دست بسته توست
وا کن گره از کار یا باب الحوائج

جرمت چه بوده که تو را از شهر جدت
بردند با اجبار یا باب الحوائج

جرمت چه بوده سالها در کنج زندان
دیدی جفا بسیار یا باب الحوائج

هر روز تو بوده در آن قعر سیه چال
مانند شام تار یا باب الحوائج

چون مادر خود آرزوی مرگ کردی
دیدی زبس آزار یا باب الحوائج

هر روز روزه بودی و شلاق خوردی
در موقع افطار یا باب الحوائج

زیر غل و زنجیر بودی یاد مادر
یاد در ودیوار یا باب الحوائج

بر روی تخته پاره ای جسم تو بردند
گریم برایت زار یا باب الحوائج

بعد از تو دیگر دخترانت را نبردند
در مجلس اغیار یا باب الحوائج
شاعر:
عبدالحسین میرزایی

اشعار شهادت امام موسی کاظم(روحی له الفداء)

افتاده است روی زمین درد میکشد
پایش شکسته زیر فشار شکنجه ها
با تازیانه روزه ی خود باز می کند
مردی که مانده بین حصار شکنجه ها

کنج سیاه چال به این فکر می کند !
معصومه ام میان مدینه چه می کند؟
دارد مدام پهلوی او تیر می کشد
از بس که یاد فاطمه و کوچه می کند

لحظه به لحظه چهره ی او زرد میشود
جسمش به زیر بار بلا تیر می کشد
با دستهای بسته ی خود روی خاک ها
تصویر یک جراحت زنجیر می کشد

اینجا اگرچه حرمت او را شکسته اند
اما چه خوب شد که کنارش کسی نبود
با روضه های عمه ی خود گریه میکند
وقتی که دست بسته کنارش سکینه بود
شاعر:
محمد حسن بیات لو

اشعار شهادت امام موسی کاظم(روحی له الفداء)

فلق در سینه اش آتش فشانِ صبح گاهی داشت
که خون آلوده پیغام از کبوتر های چاهی داشت...

طراوت در هوا از ریشهء زنجیر می روید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت

مگر خورشید را هم می توان خاموش کرد آخر
کسی از تیرهء شب در سرش افکار واهی داشت

عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکی تر
که در آن نخ نما آغوش، اسرار الهی داشت

کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است؟
مگر او نیت دیگر به غیر از خیر خواهی داشت

هماره آه او خرج دعا بر مردمان می شد
اگر در سینه اش یارای آهی گاه گاهی داشت

به تسبیحش قسم زنجیرهء عالم به دستش بود
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت

چه بنویسم از آن گودال ازآن قعر السجون از زخم
از آن زندان که حکم روضه های قتلگاهی داشت

تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست
که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت

 تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد

 تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی

کنون دریای طوفانی ست ایران ناخدایی کن
نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن

دلم روشن نگاهم گرم حالم احسن الاحوال
به لطف روضه های تو چه سالی می شود امسال

که ایران در تو میبیند بهار سرزمینش را
کنار سفرهء باب الحوائج هفت سینش را
شاعر:
سید حمید رضا برقعی

اشعار شهادت امام موسی کاظم(روحی له الفداء)

دریا شکست کوه شکست آسمان شکست
ای وایِ من که حرمت این آستان شکست

ای وایِ من که ساقه‌ی پایی نحیف و سرخ
از ضربه‌های چکمه‌ی یک پاسبان شکست

در زیرِ این عبا به گمانش کسی نبود
سَندی که پا گذاشت شنید استخوان شکست

از بس که تنگ بود و نمور و سیاه و سرد
از بس به سنگ خورد سری ناتوان شکست

باب‌الحوائجِ همه بود و کسی نداشت
روزی دِهِ همه بی آب و نان شکست

امسال هم گذشت ولی روز را ندید
دور از بهار قامتِ این باغبان شکست

امسال هم گذشت و رضا را ندید آه
بِینِ سیاه‌چال دلش ناگهان شکست

معصومه را نشد که عروسش کند - گریست
امشب که بغضِ دخترِ او بی امان شکست

از زهر تشنه بود و همین بابِ روضه شد
با داغهای کرببلا با همان شکست

لب تشنه بود و حرمله را با سه‌شعبه دید
طوری کمان کشید گمانم کمان شکست

وقتی صدایِ تیر به زینب رسید گفت :
قلب رُباب پشتِ پدر توأمان شکست

می‌خواست خنده ای بکند که گلوش ریخت
می‌خواست بوسه ای زندش که دهان...
شاعر:
حسن لطفی

اشعار شهادت امام موسی کاظم(روحی له الفداء)

ما آل هاشمیم حقارت زما بری است
آئینمان مبارزه با ظلم وخود سری است

ما آل هاشمیم وچه تشویشمان ز حبس
آید به زیر پرچم ما هرکه حیدری است

گر در عراق سکّه ی ما را نمی خرند!
جای شگفت نیست که الله مشتری است

افتاده ذوالفقار اگر از دست اهلبیت
آن تیغ در تصٌرف فرزند عسکری است

مهدیّ ما دمی که بپا خیزد از حجاز
آن روز،  روز نصر وقیام سراسری است

درسجده گریه کردم وهارون به طعنه گفت
گریه نشان ضعف وخلاف دلاوری است

او بی خبر ز منزلت آل هاشم است
گریه پس از نماز زِ آداب صفدری است

زد تازیانه سِندِ لعین. گفتمش،  بزن
این تازیانه خوردن ما ارث مادری است

ما را به جرم عشق،  به زنجیر بسته اند
تقصیرمان حمایتِ دین پیمبری است

این خیمه شُعبه ای بود از خیمه حسین
این انقلاب،  ادامه آن راه ورهبری است

نازم به کشته ای که زجان دست شُست وگفت
معیار سربلندیِ عشاق، بی سری است

بی معرفت مباش "کلامی" به اهلبیت
مولاشناسی از ادب و شرط نوکری است

هر دم حسین را به ابوالفضل ده قسم
این عهد نامه ویژه ی تُرکان آذری است
شاعر:
ولی الله کلامی زنجانی

امتیاز: 
میانگین: 5 (1 vote)