مدح ولادت حضرت معصومه
یک نت ـ مدح ولادت حضرت معصومه علیها سلام
عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است
بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است
طبیبی در جوار مرقدت بیمار بسیار است
کریمی در حریم قدسی ات سائل فراوان است
قدم هایت به خاک مرده طعم زندگی بخشید
نگاهت خاستگاه بی بدیل ابر و باران است
زیارتنامه ی تو بر لب معصوم شد جاری
همین یعنی زیارتنامه ات هم شأن قرآن است
به عشق فاطمه قم را زیارت کردم و دیدم
غلط بوده که قبر حضرت صدیقه پنهان است
مرا با نقشه کاری نیست، از قم می شوم زائر
اگر قصدم رسیدن بر در شاه خراسان است
علی سلیمیان
مدح ولادت حضرت معصومه علیها سلام
همین که ساده می چرخند بهجت ها به دور تو
همین که مثل اربابند رعیت ها به دور تو
یکی با اشک می آید یکی در بُهت می سوزد
تفاوت می کند طرز ارادت ها به دور تو
یکی کرببلا آن یک بقیع آن دیگری مشهد
که می چرخند انواع زیارت ها به دور تو
خُمی لبریز از درد دلند و حرف ها دارند
اگر خَم می شوند از شوق قامت ها به دور تو
مگر تا نگذرد از حد عصمت هر گنهکاری
زمان را گوشزد کردند ساعت ها به دور تو
برای آن که دستش را رسانده بر تن مرقد
طلایی می شوند اینگونه فرصت ها به دور تو
عناصر مثل آب حوض،مثل باد در پرچم
زدند عُمری برای خود سفارت ها به دور تو
شکسته می رسند از راه امّا بی گُمان اینجا
فقط دارند میل دایره خط ها به دور تو
یکی از سمت بالا سر دوتا از سمت پایین پا
سه تا در،تعبیه کردند جنت ها به دور تو
مهدی رحیمی زمستان
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چهگویمکههستی؟چهگویمچههایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو زهرا خصالی تو زهرا جمالی
تو زهرا مَآبی تو زهرا جلالی
تو زهرا سِرشتی تو زهرا مثالی
تو در دورهی خویش خیرالنّسایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تویی راحت جان موسی بن جعفر
تویی روح و ریحان موسی بن جعفر
تویی یاس بُستان موسی بن جعفر
تو بنت الامامی تو بنت الهُدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو عَذراترین مریم اهل بیتی
تو در هر دمی همدم اهل بیتی
در اسرار حق، مَحرم اهل بیتی
تو تندیس آن چارده مُقتدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
هُمای بهشتی و عرش آشیانی
که در عُشّ دین صاحب آستانی
تو باب الرّضایی تو بابُ الجَنانی
بهشت خداوند در خاک مایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو مانند کلثوم، زینب ترینی
خدیجه وقار اَستی و بیقرینی
وفادار مانند اُمّ البنینی
تو منظومه ی جمع معصومه هایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
چه گویم؟که بابا ثنای تو گفته
((فداها ابوها))برای تو گفته
به مدحت ولیّ خُدای تو گفته
که در حشر تو شافع شیعه هایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
در اطراف صحنت غُباریم بانو
به درگاه تان خاکساریم بانو
به لطفت در این شهر داریم بانو
عجب کاظمینی؛عجب کربلایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
تو نَفس نفیس اَنیس النّفوسی
تو همشیرهی شخصِ شَمس الشّموسی
درِ خانه ات از پی خاکبوسی
رسیدند صدها چو شیخ بهایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
از این در چو بُردیم فیض دوچندان
طمعکار گشتیم ما مستمندان
به اقرار ما فرقهی دردمندان
تو با درد هر بینوا، آشنایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
اگرچه در این خاک کم غم ندیدم
در این شوره زار آب زمزم ندیدم
به من درد دادند و مرهم ندیدم
ولی از قُمم نیست مِیل جُدایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
به این خسته حال مجاور نظر کن
تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
به من هم به عنوان زائر نظر کن
تو رُخصت دهی۰ میشوم نینوایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
محمد قاسمی
مدح ولادت حضرت معصومه علیها سلام
سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی
سلام ای خواهرِ خورشید، ای «خورشیدپیشانی»
سلام ای دخترِ نوری که در تاریکیاش بردند
که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی
سلام ای چشمه؛ ای سرچشمهات دریای پاکیها
درود ای امتدادِ وحی، روحِ کوثر ثانی
تو را میخوانم ای شعرِ پر از تشبیهِ زهرایی
کنار مرقدت سرگرم هستم با غزلخوانی
کنارت حوزهی علمیّه میسازند، زیرا که
غبارت نیز، عالِم پرور است از نوع ربّانی
گدایی هستم از خاکی که خورشیدش خراسان است
سلام ای هموطن با سائلِ بی چیزِ ایرانی
کریمه بودنت مثل گدایی کردنم ذاتیست
من از نسل گداهایم؛ تو از نسل کریمانی
«گدایی» زیر سقفِ آینهکاریت را عشق است
کَمَت هم میشود تکثیر، اینجا از فراوانی
اگر میخواهی از نابودیِ من پرده برداری
رهایم کن؛ فقط یک ثانیه یا کمتر از آنی
مریض از خشکسالیهای چشمم هستم ای باران
دلم را پاک کن از معصیت؛ با «اشکدرمانی»
رضا قاسمی
افزودن دیدگاه جدید