آنچه دیگران می خوانند:
سلام دوستان من با پسر عمم ارتباط تلفنی داشتم یه جورای به هم عادت کرده بودیم هر شب باید از همدیگه خبر میگرفتیم بیشتر اون اس میداد البته خانوادم در جریان بودن و اینطور ارتباط هارو عیب نمیدونن در ضمن فقط مامانم میدونست که خیلی ما با هم خیلی راحتیم ازبس من بهش میگفتم داداشی اونم بعضی وقتا بهم میگفت آبجی ولی بارها کلماتی مثل عزیزم وگلم بهم میگفت البته یه بار بهم گفت دوس ندارم کسی بدونه ما با هم اینقد صمیمی شدیم چهد روز پیش بهش گفتم دیگه نمیخوام ادامه بدم به نظرم ارتباطایی که سروته ش معلوم نیست به صلاح نیست اونم گفت آره از لحاظ شرعی هم مشکل داره وخداحافظی کردیم ولی شب بعدش دوباره اس داد که من جوابش ندادم چون بهش عادت کردم یه خورده رفتم تو فکرش حلا دوس دارم بدونم اون به ازدواج با من فکرمیکنه یانه البته چند بارهم بهم گفت من هیچ وقت فراموشت نمیکنم..... خواهشا دوستان بهم بگید چکار کنم؟مخصوصا برادرا چون شما پسرا بیشتر همدیگرو میشناسید
-----------------------------
یه سوال دیگه : پسر عموم ازم خواستگاری کرده 6ماه ازم کوچکتره شرایطمون از همه لحاظ عالیه خیلی پسر فهمیده عاقلیه من 21 سالمه وازلحاظ رنتیک هم میترسم واقعا سردر گم شدم خواهشا منم راهنمایی کنید ممنون دوستان
منبع: moshaver41.ir
دیدگاهها