یک نت ـ از طریق دوست صمیمی خود که زمانی همسایه بودیم با برادرش که الآن هم دانشکده ای من است آشنا شدم. اوایل در حد جزوه و کتاب صحبت می کردیم. اما بعد از گذشت چند ماه، پیشنهاد ازدواج داد. با اصرار مادرم به این قضیه فکر کردم. با هم صحبت کردیم. و به این نتیجه رسیدم که با معیارهای من هم خوانی دارد.
عشق
یک نت ـ مدتی است احساس بدی نسبت به خودم دارم از خدا خیلی فاصله پیدا کردم. گناه زیاد می کنم. گناه های من بیشتر قلبی و فکری است. زیاد عصبانی می شوم. چند ماهی است احساس بدی دارم می خواهم خوب شوم ولی نمی شود.
یک نت ـ تقریبا ۲۵ سال دارم و به دختری كه ۱۶ ساله علاقمند شدهام. حدود يكسال هست از این قضیه می گذرد و من موضوع را با یكی از نزدیكانم كه دوست او بود مطرح كردم و قرار شد نظرشان را در مورد بنده بپرسند.
یک نت ـ سعی کنید در بیرون هیچ آثاری از ایشان را جلوی دید خود نداشته باشید مانند عکس شماره تلفن و یادگاری های و... و آنها را محو کنید.
یک نت ـ دختری ۱۵ ساله هستم که عاشق پسری شدم که چهارسال ازخودم بزرگتر است. در اوایل هیچ حسی نسبت به او نداشتم، ولی بعدا که متوجه علاقه اش به خودم شدم،
یک نت ـ من دختری ۱۹ ساله هستم که از یازده سالگی( درست از زمانی که به بلوغ رسیدم) عاشق شخصی که چهار سال از من بزرگتر است شدم. دو سال سعی کردم این حس رو مخفی کنم. حتی با اینکه خیلی خیلی کم میدیدمش ولی حتی خیلی شبها از فکرش خواب نمیرفتم! خلاصه دو سال بعد با هم صحبت کوتاهی ( تنهایی) داشتیم.
یک نت ـ پسری هستم ۱۹ ساله.دو سال هست با دختری آشنا شدم و برایم از همون اول خاص بود.متاسفانه من توی تابستون امسال خیلی اذیتش کردم، خلاصه خیلی تحملش کم شد تا اینکه برای انتقام گیری از من طرف یه پسر دیگه رفت و به اون پسر ابراز علاقه کرد.اولش از کارش خیلی پشیمون بود
یک نت ـ عموم مردم از «عشق» به عنوان یكى از گرانبهاترین تحفههاى هستى یاد مىكنند و عاشق بودن را سعادت خود مىدانند.
به استادی علاقهمند شدهام و توانستم از طریق راههای غیرمستقیم که انجام دادهام مجذوب همدیگر شویم، حدود یک سال و نیم از این قضیه میگذرد؛ اما در این مدت حرفی از علاقه به صورت کلامی به من نزده است؛
حدود یکسال و نیم پیش خواستگاری داشتم که از طرف یکی از دوستان خانوداگی معرفی شده بودند. ایشان به همراه مادر و خواهرشان جهت خواستگاری منزل ما آمدند؛ اما رفتار مادر ایشان اصلاً خوب نبود و مثل اینکه به زور آمده باشند و ۱۰ دقیقه نشستند و رفتند.
من ۲۰ سالمه و دانشجوی رشته مهندسی نفت هستم.۴ ساله که به دختر خالم علاقه مند شدم اما شرایط ازدواج ندارم و هرکاریم میکنم فکرش از سرم بیرون نمیره و این مساله روی درسام تاثیر منفی میزاره .از طرفی هم تاثیر پذیری اون از خانوادش خیلی زیاده و متاسفانه من از اخلاق خانوادش خوشم نمیاد
من یک مدت کوتاهیه که حس عشقی نسبت به معلم مدرسمون دارم.اما هیچ کس از این موضوع خبر نداره.......هم سن پدرمه و یه دختر همسن خودم داره...واقعا نمیدونم این چیه ؟ عشقه به معلمه ؟
زن 76 ساله چینی همسر نابینایش را با عشق و علاقه و بدون احساس خستگی 30 سال هدایت کرد. این زن علیرغم ناتوانی جسمی در راه رفتن، همیشه امیدوار است و می گوید: وقتی با همسرم هستم احساس شادی می کنم و تا آخر عمر در کنار او خواهم ماند. این زن چینی می گوید: من چشم او هستم و او تمام چیزی است که من در زندگی خود دارم.
من ۲۰ سالمه و دانشجوی رشته مهندسی نفت هستم.۴ ساله که به دختر خالم علاقه مند شدم اما شرایط ازدواج ندارم و هرکاریم میکنم فکرش از سرم بیرون نمیره و این مساله روی درسام تاثیر منفی میزاره .از طرفی هم تاثیر پذیری اون از خانوادش خیلی زیاده و متاسفانه من از اخلاق خانوادش خوشم نمیاد با این که دختر مذهبی و خوبیه و البته چند ماهم از من بزرگتره من تصمیم گرفتم که ازش بگذرم اما نمیدونم چیکار کنم خیالش از سرم بره خواهش میکنم منو راهنمایی کنید که فکرشو از سرم بیرون کنم.
من دختری ۱۹ ساله هستم که از یازده سالگی( درست از زمانی که به بلوغ رسیدم) عاشق شخصی که چهار سال از من بزرگتر است شدم. دو سال سعی کردم این حس رو مخفی کنم. م.
دختری هستم ۲۰ساله که حدود یه ساله از طریق اینترنت با مردی ۳۱ ساله آشنا شدم.این آقا مدت چندماه با خانومی عقد بوده و ازش جدا شده.مدتی هست که ازم خواستگاری کرده
من دختر ۱۶ ساله ای هستم از یک خانواده مذهبی ... قبل از این در روابطم با پسرها خیلی حساس بودم اما از طریق اینترنت با پسری۱۸ساله آشنا شدم که خانواده مذهبی دارد.
پنج ماه است باهم هستیم. مادر من و مادر ایشون از رابطه ما خبر دارند ... یعنی خود ما به آنها گفتیم الان آنها میخواهند هرچه زودتر همدیگررا فراموش کنیم. ما از دو شهر مختلف با فرهنگ های مختلف هستیم . من از وقتی با ایشون رابطه دارم{تلفنی و در اینترنت}افت درسی زیادی داشتم. از نظر روحی و روانی در عذابم. از طرفی به شدت دوسش دارم و از طرفی نگران عفتم هستم .نگران گناهی هستم که میکنم. میدونم باید جدا شم. اما چطور؟ چطور میتونم فراموشش کنم؟ بطوری که دیگه احتمال برگشتم نباشه؟من اهل این چیزها نبودم و نیستم اگرهم الان در این شرایط قرار گرفتم فقط به این خاطربوده که قصد ما ازدواج است و اگر ایشان این قصد را نداشتند هیچ وقت به مادر خود نمیگفتند که با مادر من صحبت کنند.
لطفا راهنماییم کنین.