رفتن به محتوای اصلی

مدح امام صادق سازگار

تاریخ انتشار:
یک نت ـ شعر در وصف ولادت امام صادق,شعر در مورد ولادت امام صادق عليه,شعر ولادت امام صادق و پيامبر,شعر صلوات بر امام صادق,شعر ولادت امام صادق,شعر کوتاه ولادت امام صادق,دوبيتي مدح امام صادق,دوبيتي ميلاد امام صادق,دوبيتي در مورد امام صادق,شعر مدح امام صادق,مدح امام صادق,متن شعر مدح امام صادق,مولودي امام صادق,متن مولودي امام صادق عليه السلام,مولودي پيامبر و امام صادق,متن سرود امام صادق,شعر ولادت پيامبر و امام صادق
مدح امام صادق سازگار

یک نت ـ مدح امام  جعفر صادق عليه السلام

غلامرضا سازگار

مه ربيع نخستين مه سرور خداستمه تبرّي و ماه نشاط اهل ولاست

مه مبارک ميلاد خواجه ي لولاکمه ولادت پنجم سلاله ي زهراست

شکفته در ارم باقر العلوم گليکه عالم از نفسش رشک جنّة الاعلاست

به امّ فَروه بگوييد اختري زاديکه در تجلاّي و آفتاب، ناپيداست

دميد هفده ماه ربيع، خورشيديکه چون ولادت احمد وجود را، آراست

هزار يوسف صدّيق را به صدق امامهزار ديده ي يعقوب را فروغ و ضياست

هزار موسي عمران به طور او مدهوشهزار عيسي مريم به فيض او احياست

علوم مشرق و مغرب به پيش دانش اوچو قطره ايست که پنهان به وسعت درياست

به پاي کرسي درسش هزارها عالمکه همچنان علمند و مقامشان والاست

علوم کل? زلب جان فزايشان جارييکي به لحن حديث و يکي به ذکر دعاست

يکي چو جابر جُعفي يکي ابوحمزهيکي زُراره که کوه کمال سرتا پاست

هنوز مؤمن طاقش به هفت طاق يکي استهنوز جابر حيّان زعلم چهره گشاست

هنوز مانده اروپا به علم او محتاجهنوز شيفته اش آسيا و افريقاست

به وصف او گهر نظم و نثر قابل نيستکه نارساست به مدحش کلام هر چه رساست

رخش چراغ جمال و جمال آيت حقدمش حيات کلام و کلام آب بقاست

حديث صدق و صفا و کمال دانش اوستهر آنچه در نفس روح بخش باد صباست

براي يافتن يک حديث او همه خلقاگر که سير، تمام جهان کنند رواست

پيام سينه فروزش چراغ محفلِ دلکلام روح فزايش به درد روح دواست

مه سپهر کمال، آفتاب غيب و شهودامام جنّ و بشر شهريار ارض و سماست

به کلّ علم قسم بي چراغ دانش اومسير خلق چو راه ابو حنيفه خطاست

شروع مکتب او همچو بعثت نبويقيام علمي او خون سيّد الشّهداست

وجود، تشنه ي علم است و علم تا علم استهماره تشنه ي نطق امام صادق ماست

خلاصه اي زمُتون کتاب تدريسشتواضع و ادب و علم و حکمت و تقواست

از اين که مذهب من جعفري است مي بالمفضيلت و شرف و اقتدار ما اينجاست

کلاس شيعه هميشه معلّمي داردکه نور علم زکرسيِّ درس او برخاست

به هر کجا که زتوحيد مي رود سخنيتو گويي آنکه هشام و مفضّلش گوياست

هر آنکه گشت جدا از امام صادق ماخدا گواست زقرآن و اهل بيت جداست

به يک مباحثه ي او هزار باب کمالبه يک مکاتبه ي او دو صد چراغ هدي ست

هزار مرتبه گفتيم و باز مي گوييمکه خطّ شيعه زخطّ ابوحنيفه جداست

زبان «ميثم» و اوصاف حضرت صادقعنايتي است که فوق همه عنايت

مدح امام  جعفر صادق عليه السلامغلامرضا سازگار

اي صداقت تا قيامت بنده اي از بندگانتاي کرامت سائلي از سائلان آستانت

اي علوم انبيا و اوليا زير زبانتاي اساتيد جهان پيوسته مرهون بيانت

اي سلام حق به آباء تو و بر خاندانتجان جان عالمي جان ها فداي جسم و جانت

کيستي تو کيستي تو، وجه رب العالمينينور داور، روي قرآن، روح ايمان، رکن ديني

چشم حق در کل عالم دست حق در آستينيصادق آل نبي فرزند ختم المرسليني

هم زعيم راستاني هم امام راستينيراستي خيزد فروغ راستي از داستانت

علم و دانش با بيان جان فزايت جان گرفتهصدق از نام امام صادقت عنوان گرفته

جن و انست در توسل دست بر دامان گرفتههر که گيرد دامنت را دامن قرآن گرفته

پيش تر از بودن تو حق ز ما پيمان گرفتهتا بگيرم از تو فرمان، اي به فرمان انس و جانت

اي کمال دين که دين کامل شده در مکتب توبا خدا هر روز تو، هر لحظه ي تو، هر شب تو

مهر، زانوي ادب بنهاده نزد کوکب توعيسي مريم زند گل بوسه بر لعل لب تو

موسي عمران اسير ذکر يارب يارب توانبياء و اوليا دل داده ي نطق و بيانت

داشتي در سايه ي کرسيّ درست بي شمارههم مفضّل، هم اَبان، هم ابن نُعمان، هم زُراره

نام تو پاينده تر گرديده بعد از يک هزارهکلّ دانش از چراغ تابناکت يک شراره

آسماني ها مطيع حضرتت با يک اشارهچون زميني ها گداي صبح و شام آستانت

کيستي تو اي هزاران حاتم طايي فقيرتروي هر شيخ کبيري جانب طفل صغيرت

مرغ روح روهروان علم تا محشر اسيرتسربلندان خاکسار و سرفرازان سر به زيرت

اهل دل را مي دهد چشم بصيرت، بو بصيرتابن حيّان ها مفضّل ها گلي از بوستانت

آسماني ها زمين بوسان ايوان جلالتلاله اي چون شيخ طوسي غنچه کرده از نهالت

مجلسي ها پاي بند مجلس قال و مقالتابن شهر آشوب ها گمگشته ي شهر کمالت

سرکشان با ادعاي علم و دانش پايمالتعالمان دهر محکوم کلاس امتحانت

نخل سر سبز کهنسال امامت کيست جز توخالق بخشنده را دست کرامت کيست جز تو

پيش سيل فتنه کوه راست قامت کيست جز تواسوه ي ايمان و صبر و استقامت کيست جز تو

صادق آل محمد تا قيامت کيست جز تواي صداقت پاي بند و دست بوس خاندانت

اي نهان در سينه ي نورانيت درياي غم هازخم ها بر سينه ي مجروحت از تير اِلَم ها

ديده از منصور دون در کثرت پيري ستم هااجزند از وصف غم هايت زبان ها و قلم ها

با وجود آنکه ديدند از تو اعجاز و کرم هاشعله افکندند از زهر ستم بر جسم و جانت

اي عزيز جان که شد پامال عمري عزت تونسل آدم تا ابد مرهون علم و حکمت تو

اشک مهدي ريخته هر شب به روي تربت تواي بقيع بي چراغ تو کتاب غربت تو

اي عيان تا صبح محشر درد و رنج و محنت توهم ز قبر بي چراغت هم ز قدر بي نشانت

کاش بودم خاک زير پاي زوار بقيعتکاش بودم زائري در پشت ديوار بقيعت

کاش سوزم چون چراغي در شب تار بقيعتکاش مي گشتم چو مرغي دور گلزار بقيعت

کاش مي شد قسمتم هر سال ديدار بقيعتکاش قلبم بود چاه درد و غم هاي نهانت

سالها در سينه بودي حبس، درد و سوز و آهتسال ها مي ريخت چون باران خون اشگ از نگاهت

بارها بردند جسم خسته سوي قتلگاهتگرد ره بنشست بر رخسار زيباتر ز ماهت

نيمه شب آزارها آمد به جان، در بين راهترفت از کف بارها و بارها تاب و توانت

بس که ديدي ظلم و بيداد و ستم از خصم غافللحظه لحظه آب گشتي سوختي چون شمع محفل

نيمه هاي شب تو را بردند سوي قصر قاتلسر برهنه، دست بسته، پاي خسته، راه مشکل

بس که با ياد غمت درياي آتش داشت در دلشعر«ميثم» شعله شد سر زد ز قلب شيعيانت

مدح امام  جعفر صادق عليه السلامغلامرضا سازگار

جشن خدا بـه وسعت دنيا مبـارک استتکرار عيـد ديگـر «طاهـا» مبـارک است

در ليلـــ? ولادت پيغمبــــر عظيــــمميـلاد علـم و دانش و تقوا مبارک است

بـر «باقـرالعلـوم» کـه آيينـ? خـداستديــدار روي حـيِّ تعالـي مبـارک است

عيــدِ ولادتِ ششميـن حجّــت خــدابر احمد و به حيدر و زهرا مبارک است

آييـن مـاست جعفـري از لطـف کبـريااين عيد عيد ماست که بر ما مبارک است

ما در پناه عترت و قرآن و احمديمزيـر لـواي صــادق آل محمّـديم

يا باقـرالعلـوم الهــي امــام علـمتابيد روي دست تو امشب تمام علم

بر اين پسر که صادق آل محمّد استتـا بامـداد روز قيـامت، سـلامِ علم

وقتـي زبان او به سخن باز مي‌شودپر مي‌کشد به اوج سماوات، نام علم

بـر سينـ، مقـدس نــورانيَش درودآن سينه‌اي که آمده بيت‌الحرامِ علم

مي‌جوشد از عقيق لبش گوهر کمالدر مي‌شود به درج دهانش کلام علم

توحيــد زنــده از سخــن دلربـاي اوقــرآن، نيـازمند لــب جــان‌فـزاي او

گويـي رسول سر دهد آواي "تفلحواوقتي رسد بـه گوش ز منبر، صداي او

هر کس به پاي کرسي درسش کند جلوسبر بـال جبرييل اميـن اسـت، جاي او

جبريل نـه، ملائکه نه، جن و انس نهبايــد کننــد آل محمّــد ثنــاي او

گر شاعري به شأن خدا بوَد گفتميبايــد خــدا قصيـده بگويد براي او

مدحش بـه لـوح، بـا قلم وحيِ کبرياستفرقان و نور و کوثر و تطهير و «هل اتي»ست

اي جبرييـل، تشنـ? دريــاي نــور تـوزانــو زدنـد خيـل مـلک در حضـور تو

صدهـا مسيـح سايه‌نشينت در آفتـابصدهـا کليم، پـاي برهنـه بـه طـور تو

هر جا سخن ز دانش و تقوا و حکمت استاحسـاس مي‌شـود همگـان را ظهور تو

دانـش هميشه سيـر کنـد در مسير توعرفـان همـاره شـور نـوازد بـه شور تو

عيسي مسيح، موسيِ عمران، خليل، نوحخـورده شـراب نـور ز جـام طهـور تو

هر چند قدر و مرتبه‌ات را نديده‌ايمبيش از ائمه، از تو روايت شنيده‌ايم

فضل و کمـال را سنــدِ معتبــر تويينخـل قيـام کـرب و بـلا را ثمـر تويي

درياي شش دُري و سپهرِ شش آفتابيا پنج بحرِ فضل و شرف را گهـر تويي

صديـقِ اکبـرنــد امـامـان مــا همـهاما بـه صـدق، از همه مشهورتـر تويي

ميزان  تو و حساب: تو، حشر و صراط: توقاضـي تويي، شفيع تويي، دادگر تويي

مهر تـو، روح در تـنِ پاکِ عبادت استشب زنـده‌دارهـاي خـدا را سحـر تويي

حجّت در اين مقام، تمام است بر همهبي‌مهـر تـو نمـاز، حـرام است بر همه

تــو وارث تمــام علـــوم پيمبــريقــرآنِ ناطقــي، ولــي‌اللهِ اکبـــري

جز حق که گفته وصف تو را با زبان وحياز هر چه گفته‌انـد و نگفتنـد برتـري

بـر روي دستِ حجّت حق، باقرالعلومقرآنِ ناطـق استي و فرقـان ديگـري

گر جانمـاز بـاز کني، زين‌‌العابدينور سوي ذوالفقار بري دست، حيدري

تو يـک امـام نه، تـو تمـامِ ائمه‌ايتو چارده جمال خداونـد منظـري

شکر خـدا کـه در کنفِ چـارده ولينه مالکي نه شافعي استم، نه حنبلي

اي در کمنـد عـزم تـو ليل و نهـارهادادي بـه چـار فصـل ولايـت، بهارها

قرآن زده است بوسه به لب‌هات، بارهادادي بـه علـم بــا نفست، اعتبـارها

نـام خـوشت، قــرار دل بـي‌قـرارهـاهر جا که نيست پرتو علم تو تيرگي است

روشن ز تـوست چشمِ همه روزگارهاآن گل که رنگ و بوي تواَش نيست در بساط

صد حيف از اينکه آب خورد دورِ خارها"ميثم" که خار توست، به گل ناز مي‌کندتنهـا زبـان بـه مـدح شمـا باز مي‌کند

مدح امام  جعفر صادق عليه السلامغلامرضا سازگار

اي روح صداقت از دم تواي گوهر علم از يم تو

زيبنده ي تو است نام صادقالحق که تويي امام صادق

بر هر سخنت ارادت علمدر هر نفست ولادت علم

ميلاد تو اي ولي سرمدشد روز ولادت محمد

در هفدهم ربيع الاولشد نور تو بر زمين محول

از صبح ازل امام علميتا شام ابد تمام علمي

دانش زدم تو راست قامتاستاد علوم تا قيامت

قرآن به دم تو خو گرفتهايمان ز تو آبرو گرفته

با نطق تو زنده تا قيامتتوحيد و نبوت و امامت

اي در دهنت زبان قرآنقرآن همه جان تو جان قرآن

رويد چو به بوستان شقايقاز لعل لبت در حقايق

وصف تو هماره بر لب ماستراه و روش تو مکتب ماست

با تو همه جا مدينه ي ماستاين گفت تو نقش سينه ي ماست

هرکه شمرد سبک صلاتشفردا نبود ره نجاتش

دور است ز خط طاعت مابر او نرسد شفاعت ما

تو مخزن علم کبرياييتو وارث ختم الا نبيايي

حق را نفس تو نوشخند استقرآن به دمت نيازمند است

قرآن که در کلام سفتهبا نطق تو حرف خويش گفته

هر آيه که جبرئيل آردبي نطق شما زبان ندارد

او راه و شما چراغ راهيدناگفته و گفته را گواهيد

تو بر تن پاک علم جانياستاد مفضل و اباني

دانشگه نور حق پيامتصدها چو زراره و هشامت

دارند جهانيان بصيرتاز مؤمن طاق و بو بصيرت

اي زندگيم هدايت تودين و دل من ولايت تو

مهر تو همه عقيده ي منمشي تو مرام و ايده ي من

روزي که گل مرا سرشتندبر لوح دلم خطي نوشتند

اين خط نوشته را بخوانيدمن جعفريم همه بدانيد

دلباخته اي ز اهل بيتمخاک ره عبدي و کميتم

فرياد دوازده اماممنور است به هر دلي کلامم باشد که به خاک پاي ميثم

مدح امام  جعفر صادق عليه السلامغلامرضا سازگار

اي مشعل دانش از تو روشنوي باغ صداقت از تو گلشن

درياي معارف و معانياستاد کتاب آسماني

اي در نفس تو جان قرآنوي در دهنت زبان قرآن

با نطق تو زنده تا قيامتتوحيد و نبوت و امامت

بر هر سخنت ارادت علمدر هر نفست ولادت علم

ميلاد تو اي ولي سرمدشد روز ولادت محمد

در هفدهم ربيع الاولشد نور تو بر زمين مِحَوَّل

قرآن که دُر کلام سفتهبا نطق تو حرف خويش گفته

هر آيه که جبريل آردبي‌نطق شما زبان ندارد

او راه و شما چراغ راهيدناگفته و گفته را گواهيد

نطق تو به علم ارتقا دادبر نهضت کربلا بقا داد

تو بر تن پاک علم جانياستاد «مُفَضَّل» و «اَباني»

عرفان و طريقت و بصيرتدلباخته? «ابو بصيرت»

غير از تو که پرورد به دوران؟شاگرد چو «جابر بن حَيّان»

حاکم به زمان اشاره تواستاد جهان «زُراره» تو

در محفل بحث «مؤمن الطاق»شد طاقت هر منافقي طاق

تو نور به هر کلام داريشمشير چنان «هشام» داري

پرورده? تو دو صد معلممانند «محمد بن مسلم»

دارند ز مکتب تو عرفان«حمران و فضيل و فضل و صفوان»...

مدح امام  جعفر صادق عليه السلامغلامرضا سازگار

شب عيد دانش، شب جشن بينش، به ملک مبارک، به بشر مبارکشب آشنايي، شب روشنايي، به ستاره تبريک، به قمر مبارک

شب وصل جانان، شب رؤيت جان، به طلوع فجر و به سحر مبارکشب مدح‌خواني، شب دُرفشاني، به صدف مبارک، بـه گهر مبارک

شب عيد صادق، پدر حقايق، به پدر مبارک، به پسر مبارک

همه لاله برکف، همه شور در سر، همه خنده برلب، همه شاد و خرمصلوات داور، صلوات احمد، صلوات حيدر، به امام صادق

صلوات طاها، صلوات ياسين، صلوات کوثر به امـام صادقصلوات رضوان، صلوات ميزان، صلوات محشر به امام صادق

صلوات مهر و صلوات ماه و صلوات اختر به امـام صادقصلوات مکـه، صلـوات کعبه، صلوات مشعـر به امام صادق

همه دم سلامش، همه جا درودش ز خداي منان ز رسول اکرمشده مات گردون به جلال وحسنش، زده بوسه قرآن به لب و دهانش

گل وحي رويد ز رياض علمش، دُر فضل ريزد ز لب و دهانشهمـه راز خلقت به درون سينه همه علم هستي بـه سر زبانش

زده علم بوسه به لب هشامش، شده روح جـاري ز دم ابانشزُعماي گيتي همه خاک راهش، علماي عالم گـل بوستانش

همه آفرينش همـه اهـل بينش زده اند هر دم ز ثناي او دم

به خداي منان، به رسول اکرم، به مقام عترت، به جلال قرآنبه حجر، به کعبه، به صفا، به مروه، به مقام و زمزم به مني?، به قربان

به حساب ومحشر، به بهشت وکوثر، به جزاي مؤمن، به صراط و ميزانکه به جز در او، که به جز ره او همه جاست ظلمت همه جاست نيران

هم از او حمايت، هم از او ولايت هم از او عنايت هم از اوست احسانهمه جا پيامش، همه جا کلامش، چو خطاب مبرم، چو کتاب محکم

تويي آن معلم که علوم نازد بـه مفضل تو، به زرار? تــوهمه آسمان را مه و کهکشان را نگه توسل بـه ستـار? تـو

نه عجب که شعله به تنور آتش گل و لاله گردد به نظار? تونه عجب که کافر چو شود مسلمان برسد به سلمان به اشار? تو

همــه لحظه هايم شده يادواره، همه روزهايم چو هزار? توبه تو راز گويم، ز تو چاره جويم که تو رهنمايي به هزار عالم

تو تمام علمي، تو تمام حلمي، تو تمام فضلي، تو تمام نوريتو به حق رواني، تو مسيح جاني، تو کليم وحيي، تو کلام نوري

تو ولي سبحان، تو چراغ ايمان، تو زبان فرقان، تو پيام نوريتو تجلي رب، تـو رئيس مذهب، تو زعيم مکتب، تو امام نوري

تو ولي مطلق، تو حقيقت حق، تو نگاه بينش، تو نظام نوريتو کتاب ناطق تو امام صادق تو ولـي آدم تو وصي خـاتم

تو اگر نبودي بـه سپهر دانش، به فضاي بينش قمري نبوديتـو اگـر نبودي بـه رياض قرآن، ز بهار ايمان اثري نبودي

تو اگـر نبـودي يم معـرفت را صدفي نبـودي، گهري نبوديتو اگر نبودي، شب اهرمن را شب تيرگي را سحري نبودي

تو اگر نبودي ز کتاب و عترت ز قيام و نهضت خبري نبوديتو ز جهل بودي همه دم مبري? تو ز علم بودي همـه جا مقدم

قمـر هـدايت، گهــر ولايت، متجلي آمد ز رخ منيـرتزعمـا گـدايت، عرفا فقيرت، صلحا مطيعت، علما اسيرت

همه سرسپرده به هشام و حمران به ابان و جابر به ابوبصيرتچه بسا سلاطين شده خاکبوست، چه بسا بزرگان که همه حقيرت

فـلک مـدور شـده ره نوردت ملـک قرب بـه فلک اجيرتتو همه حقايق، تو به از خلايق، به رهت چه لايق در مدح ميثم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا