هیجی دیگه ابر و ماه خورشید و دوست ناباب دست به دست هم داده اند و بنده متاسفانه علاقه مند شده ام به ارتباط با جنس مخالف
دوست دختر دانشگاهي
یک نت ـ من ی مدتیه ی مشکلی پیدا کردم و اعصابمو ریخته بهم و نمیدونم چیکار کنم گفتم پستش بکنم تا کسایی ک میتونن کمک کنن.. مشکل من یکی از همکلاسی های دختر هستش...قبلا استادمون ی پروژه بهمون دادن و من با یکی از دخترای ب شدت مغرور هم گروه شدم و مجبور بودم تحملش کنم...ب شدت مغرور بود و ناز نازو...خوبه دختر مغرور باشه ولی نه دیگه اینطوری...
یک نت ـ من دختری22ساله دانشجوی ترم آخرم.رفتارم با دوستام خیلی گرم و صمیمیه ولی در خانه به جز با یکی از خواهرانم با هیچ کس دیگه ای حرف نمی زنم وخیلی خشکم(به قول دوستان یخم).افراد زیادی اجازه آمدن به خواستگاریم را با خانواده مطرح می کنند ومادرم به من اطلاع می دهد که اگر می خواهی اجازه دهم ولی من تا به حال اجازه نداده ام اوایل از ازدواج وجنس مخالف متنفربودم
دو سال پیش با یکی از هم دانشگاهی ام آشنا شدم و به هم علاقمند شدیم، درسم تمام نشده بود به همین علت به همین علت نمیتوانستم اقدام به خواستگاری کنم، تمام این دو سال با هم در ارتباط بودیم و هر روز سر نماز با تمام وجود از خدا میخواستم ما را به هم برساند،
یک نت ـ در محيط دانشگاه با دختر مؤمن و محترمي آشنا شده و قرار ازدواج گذاشتيم . مادرم با بهانه هاي تنگ نظرانه شديداً با ازدواج من مخالفت مي كند. فعلاً وضع طوري است كه از همه چيز متنفرم . نه تنها به دختر مورد نظر، علاقه ندارم ، بلكه با اصل ازدواج مخالفم