رفتن به محتوای اصلی

ماجراي نیلوفر 18 ساله

تاریخ انتشار:
یک نت ـ در طول آشنایی صادقانه گفت تقریبن حدود دوسال پیش دوست دخترهای زیادی داشتم و متاسفانه باهاشون روابط نامشروع داشتم!!!!!ولی الان توبه کردم....
ماجراي نیلوفر 18 ساله

سلام.یکسال پیش با پسری آشنا شدم که بعد از مدتی به من پیشنهاد ازدواج داد...!!!

بهش گفتم باید بیشتر باهات آشنا بشم...

در طول آشنایی صادقانه گفت تقریبن حدود دوسال پیش دوست دخترهای زیادی داشتم و متاسفانه باهاشون روابط نامشروع داشتم!!!!!ولی الان توبه کردم....

با شنیدن حرفاش با اینکه در تصمیمم دچار تردید شدم ولی از طرفی خوشحال شدم که خودش صادقانه همچی رو گفته!!!!

بهش گفتم گذشته تو به خودت مربوط میشه و حال و آینده ات برام مهمه!!!و چون توبه کردی منم از گذشته ات میگذرم!!!

این ماجرا گذشت و رابطه ما طولانی شد.چندین بار از پشت تلفن از من خواست س ک س تلفنی داشته باشیم!!!!دختر مذهبی بودم برای همین دفعات اول قبول نکردم..ولی چون دوستش داشتم.شیطان وسوسه ام کرد و قبول کردم!!!!

عذاب وجدان اینکار همیشه برام بود و فکر میکردم این پسر قصد ازدواج نداره و داره از من سواستفاده میکنه(لازم به ذکره که ما همشهری نبودیم و فقط از طریق تلفن در ارتباط بودیم!!!)

تا اینکه یه روز خیلی مفصل باهاش حرف زدم!!! و تمام شک ها و سوظن هایی که بهش داشتم صادقانه بهش گفتم!!!

بهش گفتم:من فکر میکنم پسر هوس باز و تنوع طلبی هستی و میخوای از من سواستفاده کنی!!!!!

تو واقعا توبه نکردی اگه توبه کرده بودی...هیچ وقت حاضر نمیشدی با من س ک س تلفنی داشته باشیم!!!

در جواب حرفم گفت: اگه قصدم سو استفاده بود هیچ وقت حاضر نمیشدم به دختری که از لحاظ مسافت خیلی ازم دوره پیشنهاد ازدواج بدم...من که در گذشته هزار جور عشق و حال کردم...چرا بخوام با یه دختر از شهر دیگه دوست بشم...اونم صرفا بخاطر س ک س تلفنی که لذتش هزار برابر کمتره!!!!! و دلیل اینکه بعد از توبه کردنم حاضر شدم با تو اینکار کنم چون با اون دخترا قصد ازدواج نداشتم ولی با تو قصد ازدواج دارم و به عنوان خانومم نگاه میکنم!!!

بعدش خیلی از لحاظ رفتاری..خانوادگی...اعتقادی...و علمی ازم تعریف کرد و گفت دلایلم برا ازدواج با تو اینهاست ... و اگه بخاطر گذشته ی کثیفم نخوای با من ازدواج کنی بهت حق میدم...چون تو پاکی و حق داری با پسرهای پاک زندگی کنی!!!!!و من هیچ وقت دوست ندارم گذشته ام رو از شریک زندگیم پنهان کنم...پس بنابراین هیچ وقت دختر پاک نصیبم نمیشه!!!!

با حرفاش بهش پیشنهاد دادم اگه واقعن منو میخواد باید چندتا شرط رو قبول کنه!!!

1) از این به بعد در حرفامون حیا و عفت حفظ بشه...

2) نشون بده واقعن توبه کرده...و اعتمادم رو جلب کنه!!

3) بعدن خانوادم دربارش تحقیق میکنن که آیا در طول دوستی با من با دختر دیگه ای هم ارتباط داشته یا نه؟؟؟

خلاصه شرطها رو قبول کرد....

ولی من هنوزم به تصمیمم شک دارم...!!!!

تردید خیلی عذابم میده!!!

خانوده ها هنوز خبر ندارن!!!!

جز خواهر پسره که باهم دوستیم!!!!

درضمن از خصوصیات پسره بگم ک 19سالشه..دانشجو!!

به من قول داده بود چندسال دیگه ک به سن ازدواج رسید و سرکار رفت درباره من با خانوادش صحبت کنه....!!از مرداد ماه داره درکنار تحصیل و دانشگاه تو شرکت داییش هم کار میکنه!!!

یه بار که بهش معترض شدم چرا از وقتیکه سرکار رفته به من کم توجهی میکنه دلیلش رو اینجوری گفت: هیچ پسری تو سن من کار نمیکنه....من از صبح تا شب کار میکنم...با دوستام تفریح نمیرم تا بتونم دست پر به خاستگاریت بیام و بابات نگه تو یه پسر علاف بیکار هستی و جواب منفی نده!!!!

(ما سعی میکنیم هر ازگاهی دور از رابطه عاشقانه درباره خودمون منطقی حرف بزنیم...!!!)

حتی بعد از مدتی که سرکار بود ...آمادگی خودش رو برای ازدواج اعلام کرد تا به خواستگاریم بیاد ولی من گفتم فعلن آمادگی ازدواج رو ندارم و قبول نکردم...

حتی ازش پرسیدم چرا تو این سن کم میخوای ازدواج کنی؟؟؟

الان شاید تو این سن تحت تاثیر هوی و هوس تصمیم میگیری...و این برای شروع زندگی عاقلانه نیست!!!!

حرفم رو تکذیب کرد و دلیلش رو برای ازدواج اینجوری گفت که دوست دارم در کنار یک نفر باشم که آرامش داشته باشم و خوش باشم!!!

در کنار همه این حرفا با خواهرش دوستم...و در غیاب پسره ...ماجرا رو برای خواهرش گفتم...!!!!و خواهرش درجریانه!!!

الان با توجه به تمام خصوصیات خوب و بدی که از عشقم براتون گفتم من در تصمیمم تردید دارم...حرفاش منطقیه ولی نمیدونم حرفاش رو باور کنم یا نه؟؟؟!!

لطفا راهنماییم کنید!!

منبع : moshaver41.ir

برچسب‌ها

بازگشت بالا