رفتن به محتوای اصلی

با اينكه دخترم اما عاشق دختر هم مدرسه ايم شدم

تاریخ انتشار:
یک نت ـ من دختری هستم 15 ساله که در مدرسیمان عاشق دختری شدم .نمیدونم چرا فقط میدونم این حس هوس نیست عشقه چون من بهش علاقه قلبی دارم نه جنسی
با اينكه دخترم اما عاشق دختر هم مدرسه ايم شدم

یک نت ـ من دختری هستم 15 ساله که در مدرسه مان عاشق دختری شدم .نمیدونم چرا ؟!! فقط میدونم این حس هوس نیست عشقه چون من بهش علاقه قلبی دارم نه جنسی !!

این دختری که من عاشقشم حتی نمیدونه که من دوسش دارم و تا حالا بهش نگفتم خیلی دلم میخواد بهش بگم اما خجالت میکشم...نمیدونم چکار کنم دیگه بریدم...از شکا راهنمایی میخوام که بهش بگم یا نه؟

البته دیگه فرقی نداره چون واسه همیشه رفت تهران اما میتونم شمارشو از یکی از دوستام بگیرم و حسمو نسبت بهش بگم ..چون دارم روانی میشم من چند وقته تصمیم به خود کشی دارم به خاطر اون...

لطفا کمکم کنید.

باعرض سلام و تشکر

وابستگی شدید به یک شخصیت و انسان نشان دهنده نارس بود رشد شخصیتی شما در کنار والدین است که بهتر است دوران کودکی شما توسط روان درمانگر تحلیل شود . معمولا در یک شرایط کاملا عادی و معمولی شخصیت انسان ها از 3 سالگی داری هویت مخصوص و جدا از پدر و مادر می شود و فرد می تواند جداگانه فکر کند ، انتخاب کند و تصمیم بگیرد .

اما اگر محیط دچار نا امنی و تنش باشد فرد نمی تواند خود را جدا و مستقل از والدین احساس کند چون در این صورت احساس نا امنی و تنهایی می کند پس برای فرار از نگرانی و اضطراب ناامنی وابستگی بیمارگونه ای شکل می گیرید تصور کنید در بیابانی گرفتار شده اید که خیلی تاریک و احتمال وجود درنده ها باش.

شما سعی می کنید به یک جای امنی پناه ببرید بعد از این دوره های کودکی شخصیت شما به دلایل مختل برای فرار از فشارهای درونی به موضوعات گوناگونی وابسته می شود تا در حال حاضر که شما به دلیل وابستگی وارد یک رابطه یک طرفه و شدید عاطفی و روحی به فردی شده اید که بدون ایشان نمیتوانید زندگی راحت و آرامی داشته باشید .

بهتر است به یک مشاوره حضوری اقدام کنید چون از این طریق به عمق احساسات و هیجانات شما نمی توان پی برد فقط ما می توانیم بگوییم سعی کنید خود را پیدا کنید و به خودتان و آنچه دارید اعتماد کنید قطعا آنچه که دارید شما را به موفقیت و آرامش خواهد رساند البته اگر خودتان را باور کنید و به خودتان اعتماد کنید و با دیده شک و تردید نسبت به خوبی ها و توانایی های خودتان ننگرید.

سعی کنید شخصیت مستقلی برای خودتان خلق کنید یعنی با خودشناسی و شناسایی نقاط قوت چارچوب شخصیتی خودتان را با نقاط مثبت و خودارزشمندی بسازید و نقاط منفی تان را با صبر و حوصله برطرف کنید. قدری برای خودتان ارزش و احترام قایل شوید و اگر در وضعیت جسمانی و روانی اضطراب و نگرانی احساس می کنید به جای فکر کردن و پناه بردن به شخصی دیگر از طریق دارو درمانی و روان درمانی استقلال شخصیتی خودتان را پیدا کنید و آنقدر خودتان راتحقیر نکرده و به دیگران تحمیل نکنید.

تنها با کشف و خودارزشمندی می توانید خودتان را جدا از دیگران و موفق ببینید در ضمن تعدد دوستان و سرمایه گذاری احساسی و عاطفی در دوستان باعث کاهش احساس وابستگی بر روی یک فرد خاص خواهد شد.

موفق باشید.

دیدگاه‌ها

هانیه 1394/03/06 - 01:32

سلام بر همه دوستان .دنبال مطالب دخترای خردادی بودم به اینجا رسیدم.
فروزان من متن های رو که گذاشتی خوندم هیچ وقت به خاطر هیچ انسان یا هر چیز دیگه ای به خودکشی فکر نکن تو که شرمنده دلت هستی که عشقشو نداره این درد درسته کمر میشکنه ولی تحمل کردنیه با فکر به خودکشی خودتو شرمنده کمال عشق (خدا)نکنی یه موقع ها.
اینو همیشه یادت باشه قبل از فروزان خوشبخت بودی بدون وجودش, پس بعد اون هم میتونی خوشبخت شاد و سر زنده باشی.اگه عشق,محبت,مهربونیه فروزانو نداری, عوضش عشق محبت و مهربونیه ادمای با ارزش دیگرو داری یه وقت غافل نشی حواست پی عشق لبه پرتگاهیت فروزان بره بهترین چیز های دیگرو از دست بدی که اونا هیچ وقت به دست نمیان.مواظب دلت باشه که خدا پر از عشقش افرید.

هانیه 1394/03/06 - 01:43

سلام اگر فکر میکنی اوهم تورا دوست دارد پس نگران تمام شدن مدرسه ها نباش چون عشق راهی پیدا میکند و اینکه خودت را دیوانه اش نشان نده اگر او شب ها ارام میخوابد پس خودت را در کوره عشق نسوزان.

هیچ انسانی نمیتواند انسانی را درک کند ماها فقط میتوانیم همدیگر را بفهمیم ...میفهممت ..توکلت به خدا باشه.

هانیه 1394/03/06 - 01:46

سلام اگر فکر میکنی اوهم تورا دوست دارد پس نگران تمام شدن مدرسه ها نباش چون عشق راهی پیدا میکند و اینکه خودت را دیوانه اش نشان نده اگر او شب ها ارام میخوابد پس خودت را در کوره عشق نسوزان.

هیچ انسانی نمیتواند انسانی را درک کند ماها فقط میتوانیم همدیگر را بفهمیم ...میفهممت ..توکلت به خدا باشه.

سارا 1394/03/07 - 06:05

من اسمم ساراست اول دبیرستانم..من کلا شبیه پسرام..تیپم..قیافم..پارسال کل مدرسه عاشقم بودن ولی من فقط عاشق 1 نفر بودم اون خیلی مغرور بود اسمش نگین بود..هنوزم بهش فک میکنم دوسش دارم...♡♡♡امسال هم 5نفر عاشقم شدن بازم من عاشق یه نفر شدم به اسم الهه خیلیییییییییس دوسش دارم اینو عاشقشم

سارا 1394/03/07 - 06:22

من سارام..اول دبیرستانم تیپم..موهام..قیافم..تیریپم کلا پسرونس چون خیلی دوس دارم دخترای زیادی دوسم دارن ولی من نمیتونم همشون رو دوس داشته باشم من فقط عاشق یه نفرم تو مدرسم اونم ♡الهه ♡هست هیچکسو نمیشه دوس داشت جز اون هیچکسو ننیتونم ببینم جز اون کمممممممک...خخخخ

:'(:'(:'(؟؟؟!!! 1394/03/07 - 12:42

ممنونم هانیه جون!!
هه دییگ نا امید شده بودم از جواب دادن بقیه!!
مرسی توکلم ب خداست ولی ما دو تا دختریم و کمتر میتونیم همو ببینیم و این وسط عشسق هییچ راهی نمیتونه پیدا کنه!!!
هه نمیشه دست خودم نیست نمیدونم تجربه داری یا نه ولی دست خود آدم نیست!!!
مههم اینه ک دووسم دارری اندازشو یه کاری میکنم!!!

هانیه 1394/03/07 - 17:20

خواهش میکنم کاری نکردم .
عشق اون موقع راهی پیدا میکنه که اونم به اندازه ای که تو بهش فکر میکنی بهت فکر کنه
سختیه کارم تو دختر بودن هردتونه ..و رابطتونو خیلی سخت میشه نگه داشت .میدونم دسته خودت نیست بدون اینکه حواست باشه بهش فک میکنی .ازش دور نشو چون براش خاطره میشی ..هر چی دور بشی دوس داشتنه تو برای اون سخت تر میشه چون جاتو کس دیگه ای میگیره..
شاید چون تو هنوز مدرسه ای هستی و بیشتر تو جو مدرسه هستی دوربرت بیشتر دخترا هستن این حسو به یکی از دخترا که به نظرت متفاوت تره پیدا کردی و با بزرگ شدن و تغیر فکرت شاید حست از بین بره و از اون عشق یه دوستیه صمیمیه ساده بمونه...

سمیرا 1394/03/08 - 15:49

منم تو مدرسه هم عاشقه دوستایه صمیمیمم هم یه دختری که اسمش مبیناست عاشقش نیستم فقط دوسش دارم اونم به خاطره شباهت زیادش به یه بنده خدا

علی رضا 1394/03/15 - 23:21

چقدر بده كه عشقت بهت خیانت كنه دلتو بشكونه جلو چشات بره به یكی دیگه هركس این مطلب خوند یه نصیحت هیچ وقت به كسی اعتماد نكنید حتی به سایه خودتون چون خدایی نكرده مثل من میشید

عشقم اونه 1394/03/17 - 23:51

سلام.من ی دختر۱۶ساله هستم که با یه آی دی پسر توی نت بودم.دوس دخترای زیادی داشتم.اما یکیشون دختر پاکیه.ی بار بهم خیانت کرده.ولی باز برگشته پیش خودم.چون عاشقمه.منم دوسش دارم با آی دی واقعی خودمم واسش مث آجیمو (بخاطر این بود ک بهم خیانت کرد ازش دور نشم)به هر حال منم عاشقشم.و نمیتونه هوس باشه چون اصلا ندیدمش.همش ک میگ صداتو بشنوم میپیچونم.فقط ب هم اس میدیم.وقتی ازم دوره داغوونم.امشبم گریم گرفته آخه خطش خاموشه.عاشقتم عشقم$

A.m 1394/03/18 - 17:03

سلام منم مثل شمام عاشق یه دختر و اونم عاشق من ولی کار منم از بوسه گذشته و ... ولی از کارم خوشم نمیاد اخه بی معنیه خب اخرش که چی!!! سیستمم عین پسراس حرکاتم خلاصه همه چیم اما از این وضع خستم

A.m 1394/03/18 - 17:15

سلام بچه ها منم مثل شما بودم یه عاشق که دیگه ازم جدا شده اون نامزد کرد و ولم کرد هنوزم دوسش دارم

شقایق 1394/03/18 - 21:36

منم ب دلیل غرورم و شوخ طبعیم خیلیا دوسم دارن و میخوان باهام دوس شن ( چ دختر چ پسر) ...اما واقعا نمیفهمم شما چجوری عاششششق همجنستونید. ...منم دوتا دوست خیلی صمیمی دارم ک عاشقشونمممممم از همین جا میگم ارتینا و اتنا خیلی دوستون دارم اجیای گلم حتی با اینکه مامانم از اون دوتا دوستام خوشش نمیاد من بازم طردشون نمیکنم اونام خیلی دوسم دارن

دایانا 1394/03/19 - 22:28

سلام دوستان . منم مثل شما دچاره این حس شدم! حسی که از امسال دچارش شدم! منم عاشق دختری شدم که تو مدرسمونه و رفتار و موهاش مثل پسراس! اون یک سال از من بزرگ تره و بهم خیلی محبت می کنه ! منم شیفته ی خودش کرده و یه ذره هم مغروره! هر روز که زنگ می خوره میاد دم کلاسمون و منو می بره پیش خودش! به نظر شما این محبت اسمش سوء استفادس؟اخه کارا و تیپش مثل پسراس و خودش گفت که فقط عاشق دخترا میشه!

دایانا 1394/03/19 - 22:30

سلام دوستان . منم مثل شما دچاره این حس شدم! حسی که از امسال دچارش شدم! منم عاشق دختری شدم که تو مدرسمونه و رفتار و موهاش مثل پسراس! اون یک سال از من بزرگ تره و بهم خیلی محبت می کنه ! منم شیفته ی خودش کرده و یه ذره هم مغروره! هر روز که زنگ می خوره میاد دم کلاسمون و منو می بره پیش خودش! به نظر شما این محبت اسمش سوء استفادس؟اخه کارا و تیپش مثل پسراس و خودش گفت که فقط عاشق دخترا میشه!

دایانا 1394/03/20 - 13:55

بهم گفت بخاطر من میره تغییر جنسیت میده! دارم دیوونه میشم وای خدااااااااااااااااا...دختره داره دستی دستی دیوونه میشه! نگرانشم

:'(:'(:'(؟؟!!! 1394/03/23 - 18:47

نمیدونم که ماها با این احساساتمون قراره ب کجا برسیم؟؟!!!
ینی قراره آخرش چی بشه؟؟؟!!!هرکی میره پی کار خوودش پی زندگی خودش؟؟!!!ینی هم چین آینده ای ارزش این همه قصه خوردن رو داره این همه سختی؟؟!!!من خیییلی داغوونم!!!
دیییگ تمووم شد مدرسه ها و خیییلی کمتر میبینمش و خییلی بهش وابسته شدم و داررم نابوود میشم!!!
از طرفی نمیدونم نمیتونم حس اونو درک کنم نسبت ب خودم نمیفهمم ک مث منه یا نه؟؟!!!
2تا امتحانم مونده دیبگ ماه رمضوونه!!!نمیدونم میترسم با دوور شدن ازش منو فرامووش کنه!!اوون دختر شاد و شیطوونیه و من ی دختر آروومم!!!احتمال فراموش کردم اون برای من صفره اما اوون با این خصوصیات؟؟؟؟!!!نمیدوونم؟؟؟!!!
من تنهام نه خواهر برادر هم سنی نه کس دییگ من هییچ کسو تو فامیل و دروهمسایه هم سن و سال نداررم تنهام همه یا خییلی کوچیکن یا خیییلی بززرگن و این خییلی بیشتر باعث این میشه ک همش ب اوم فک کنم!!!
اما اوون تنها نیس دروهمسایه و فامیل زیااد داره ک هم سنشن!!!
چیکااااااار کنم ک با ندیدنم فراموشم نکنه؟؟؟!!!!
من دلم براش تنگ مییشه!!!!چیکاااااار کنم؟؟؟؟!!!!!

Miss kimia 1394/03/24 - 17:37

سلام دوستان،خب منم پارسال از یه دختری خوشم اومد خیلی خوب بود اونقدر پاک و معصوم که همه دوسش داشتن خب منو اون پیش هم میشستیم اولای سال ازش متنفر بودم ولی بعدا بهم علاقه پیدا کردیم خب از کجا بگم دو ماه اول خیلی خوب بود که یه دختری تازه اومده بود کلاسمون خب من نمیدونستم که قراره با ما صمیمی بشه و سخت نگرفتم ولی بعد یه مدت دوستم باهاش خیلی گرم گرفت یعنی دیگه منو فراموش کرده بود و من داشتم زجر میکشیدم تا حدی که رفت و پیش اون نشست خب من چی میگفتم باهاش حرف میزدم جوابمو نمیداد اینا منم دیدم اینطوریه باهاش تا یک ماه حرف نزدم که خودش دوباره باهام صمیمی شد و یک هفته بعد بهم گفت دوستت دارم خلاصه یه مدت باهم بودیم یعنی دوباره برگشته بودیم به همون روزای خوب قبلمون تا اینکه دوباره باهم قهر کردیم چون من روحیم خوب نبود باهاش رفتار خوبی نداشتم و بازم اون دختره پررو جامو گرفت همش پیش هم بودن ولی بازم باهم خوب شدیم حتی اومده بود جلو و پیش من میشست ولی سر امتحانا دیدم که دیگه جواب سلامم به زور میده. ازش پرسیدم گفت بذار امسالم تموم بشه و اون نمیدونه که من چقدر دوسش دارم و اون دختره هم که جامو خوب تو قلبش باز کرده ولی چند روز پیش دوباره باهم حرف زدیم و بهش گفتم که منو دیگه دوست نداری گفت من همرو یکسان دوست دارم اونقدر حرس خوردم و براش گریه کردم که چشمام باد کرده بود وقتی خاطراتمونو یادم میارم بغل کردنامون اشکم در میاد ولی میخوام کمکم کنید که بهش بگم خیلی دوسش دارم یا نه؟؟؟؟ اما اری بدون که خیلی دوست دارممممممممممممممممممم ❤❤

Miss kimia 1394/03/24 - 17:50

سلام. حرفتونو تایید میکنم اما این حس اسمش عشق نیست فقط علاقه شدید بهمه گاهی وقتا بعضیا رفتارایی از خودشون نشون میدن که ما از اونا خوشمون میاد ولی نه عشق عشق یعنی یه حس وابستگی زن و مرد به هم من خودم تجربه دارم و میدونم من خودم یه دختری رو دیوونه وار دوسش دارم ولی نمیگم که عاشقشم چون نمیدونم که اونم منو دوست داره یا نه

...........!!!!! 1394/03/24 - 18:32

سلام!هه خیلی باحالین همه مث هم ی مشکل دارن نمیدونمم چیکار کنن!!!!!منم نمیدونم چیکار کنم!!
منم مث شماهام عااااشقشم خییلیی زیاد اما اون فک میکنه ک کمه!!!!اونم دختره منم دخترم!!اون فک میکنه ک میخوام فرامووشش کنم ولی من نمیتوونم فراموشش کنم بابا دووسش دارم..شما بگین کسی ک یکیو دوس داره مگ میشه فراموشش کنه خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟همو نمیبینیم ولی قرار نیست ک فراموشش کنم؟؟؟دلمم بررااش خیییییییییلیییییییی تنگ میشه!امیدوارم همه مشکلاشون حل شه...

...........!!!!! 1394/03/24 - 18:33

سلام!هه خیلی باحالین همه مث هم ی مشکل دارن نمیدونمم چیکار کنن!!!!!منم نمیدونم چیکار کنم!!
منم مث شماهام عااااشقشم خییلیی زیاد اما اون فک میکنه ک کمه!!!!اونم دختره منم دخترم!!اون فک میکنه ک میخوام فرامووشش کنم ولی من نمیتوونم فراموشش کنم بابا دووسش دارم..شما بگین کسی ک یکیو دوس داره مگ میشه فراموشش کنه خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟همو نمیبینیم ولی قرار نیست ک فراموشش کنم؟؟؟دلمم بررااش خیییییییییلیییییییی تنگ میشه!امیدوارم همه مشکلاشون حل شه...

zara )!( 1394/03/26 - 16:16

نمی دونم نوشته های قبلمو خوندید یا نه ولی این دفعه می خوام بگم تموم شد... مجبورر شدم تمومش کنم ... تمام خاطرات حرف ها احساس ها کادو هایی که این آخر سری ها بهم میدادیم همش توی ذهنم مرور میشه تصمیم گرفتم هیچ عشق دیگه ای وارد قلبم نکنم بد جور منو شکست و هم اونو شکست ما خیلی آدم دورو برمون بود ولی انگار هیچکی رو جز هم نداشتیم . دلم برای این که باهاش حرف بزنم ، توی چشماش نگاه کنم تنگ میشه دلم برای این که بگم تا جایی که بشه کنارش میمونم تنگ میشه دلم می خواست حد اقل لحظه ای که گفتم همه همه چیز و فهمیدن و تموم برای آخرین بار بغلش می کردم و میبوسیدمش من حتی نذاشتم گریه کنه حتی موقع خدا حافظی دستشم نگرفتم و خیلی سرد گفتیم خدا حافظ . می دونم که می دونه چقدر برام سخت بوده خب اون تنها آدمیه که می دونه دقیقا من کیم وخوب منو میشناسه... کاش می شد با هم باشیم . برام مثل ترک اعتیاد میمونه ترک حرف زدن های شبانه این که بگم دوسش دارم ترک ایجاد احساس، ترک این که قبل و بعد خواب بهش فکر کنم و حرف هایی که می خوام بهش بگمو مرور کنم . ترک برای اون نوشتن برای اون نقاشی کردن و در آخر ترک تمام احساس های درونم . هردو همدیگرو دوست داریم اینو می دونم یک سال که دارم درون خودم اثباتش میکنم اما شرایط مثل زنجیر محکمی میمونه که به دست های ما بسته شده و هر وقت همه چی خوبه ما رو از هم دور میکنه...دفعه های قبل توی ذهنم آینده رو جوری می چیدم که در آخر بشه با هم باشیم ولی همش خودمو گول می زدم راهی نیست هم اون می دونه هم من باید فراموش کرد ...فراموش که نمیشه ولی میشه کمرنگش کرد . باید کنار بیام با تنهاییی و با قدرت برم جلو بدون هیچ کس دیگه ای فقط ای کاش انقدر از پسر ها بدم نمییومد وانقدر اونو دوست نداشتم . برام دعا کنید دعا کنید سفت باشم محکم باشم و بتونم تا حدی از ذهنم بیرونش کنم .دعا کنید دوباره بر نگردم هر وقت که برمیگردم رفتنم سخت تر میشه چون خاطرات و احساس ها بیشتر میشن .
اما میدونید شاید تقصیر منه تقصیر منه که از سختی ها خسته شدم و کوتاه اومدم شاید تقصیر منه که اصلا این راه و شروع کردم تقصیر منه که ...نمیدونم اون میگه تقصیر من نیست ولی هست کاش میشد زمان رو به عقب برگردوند ...اما نه من باز هم همین کارو می کردم...
برام دعا کنید راحت کنار بیام و اگر از من میشنوید رابطه هاتون رو زیاد جدی و احساسی نکنید چون در آخر مجبورید رهاش کنید و اونطوری سخت ضربه می بینید مثل من...

:'(:'(:'(؟؟!!! 1394/03/26 - 16:59

Miss kimia نمیدونم اینجووری ک گفتی دختر دمدمی مزاجیه احتمالا. من چون دیر بهش گفتم دووسش دارم پشیمون شدم!!!
اما درمورد تو نمیدونم این عشقت یه جووریه!!دقیقه نظر عوض میکنه!!! بازم ب نظررم اگ نمیتونی فراموشش کنی حتما بهش بگو تا دیر نشده!!!

ناشناس 1394/03/26 - 17:08

..........!!! خانووم!!
بعععله همه مث همن و نمیتونن بهم کمکی بکنن جز درک کردن همدیگه!!
ک خودش کلیه!!!
خب خانووم دخترا حساسن مخصوصا تو این روابط حتما اینجورری نشون دادی دییگ ک هم چین فکرری کررده!!وگررنه مررریض ک نییس!!!
آره مییییشه!!!از نظر من یک انسان هر کسی رو میتوونه فرامووش کنه اگه بخوااد اما بعضیا رو ب سختی و بعضیا رو آسوون!!!
البته ب جز درصدی استثنا مث من ک عمرااا فرلموشش نخوااهم کررد!!!
اتفاقا ندیدن همدیگه واس بعضی آدما فراموشی میارره و بعضیا مث من عاااشق تر میشن!!!
منم دلللللللم واااسش خییییلی تنگ میییشه خییییلی زیااد!!!فقط امیدوارم دیووونه نشم از دوریش!!!
منم امیدوارم انشالا!!!
.........!!!!خانووم درکش کن!!!منم یه حسی مث اوون نسبت ب عشششقم دارررم!!!!

:'(:'(:'(؟؟!!! 1394/03/26 - 17:10

Zara! میتونم بپررسم چرااا مجبوووور شدی؟؟!!!چی شد مگه؟؟!!!
واست دعا میکنم چوون میفهمم خییییلی سخته وحشتناکه!!!
ولی همه قرار نیس از هم جدا بشن!!!

Zara(! 1394/03/26 - 23:09

چون افرادي كه دور و برمونن حالا از رابطه ما خبر دارن و ديگه نميشه ادامه داد نميتونم شرايطو تو ضيح بدم ولي چيزي كه واضحه اينه كه ما هر دو دختريم و عشق بين ما ممنوع ... منم آرزو مي كردم قرار نباشه از هم جدا بشيم ولي حالا همه جا بحث اينه كه اون بده، بذارش كنار ،تو كه اينطوري نبودي و يسري حرفا كه نمي خوام ديگه بهشون فكر كنم و حالا يه جوريه كه دلم مي خواد به كل دنيا بگم تموم شد كه دست از سرم بر دارن كاش هيچكي مثل من نشه و كاش حال من و مهم تر حال اون خوب بشه
مي دونيد چي سخته اين كه فقط به گفتن جمله ي خوب باش از طرف اون خوب ميشم و خب من بهش گفتم كه ديگه نذاره احساساتي بشم و اين يعني تموم...واقعا اي كاش ميشد يه چيزايي رو تغيير داد...

...........!!!!! 1394/03/27 - 11:27

منم درکشون میکنم خانوم ناشناس!نه من کاری نکردم..همش افکار خودشه...یکم اگ دقت کنه میییفهمه این چیزا رو ولی کو دقت؟؟!!!!!!!وقتی یکی بشه همه فکر وذکرش ی عااالمه باهاش خاطره داشته باشه مگ فراموشش میکنه؟؟؟منک نمیتونم..و این امکان نداره.. ولی من هیچوقت با دوری کسی رو فراموش نمیکنم مگه اینک ازش خاطره ی بدی تو ذهنم باشه...منم دلم واسش خیییلی تنک میشه خیلی زیااد...

:'(:'(:'(؟؟!!! 1394/03/27 - 14:37

اون ناشناسم منم احتمالا اسمم نیومده!!!

ناشناس 1394/03/27 - 14:38

امیدوارم موفق باشی تو تصمیمت zara!

:'(:'(:'(؟؟!!! 1394/03/27 - 14:55

اگ درکشون میکنین پس مشکلی نیس دییگ!!
کمک کنید اونم باور کنه!!حتما میتونید!!
هه اینی ک میگی نمیشه خانووم.....!!! دیوونه ک نیس طرف لابد چیزی دیده دییگ!!هه اتفاقا تو این روابط بیشترین کاری ک دو طرف میکنن دقت تو رفتار همدیگس!!!
فکر و ذکر ک تغییر میکنه شما چجوری فکرت شده اون قبلش چی بود؟؟!!شما همه خاطرات زندگیتو یادته؟؟!!!این ب حافظه مرربوطه!!
هه خووش ب حالش کاش عششق منم مث شما میگف امکان نداره فراموشم کنه اما اوون یه آدم خاصه!!در اووج ناراحتی میتوونه بخنده!!
واسه همون من میترسم!!
امیدوارم عشقتون واستون خاطره بد درست نکته!!!
البته تو این روابط امکان خاطره بد وجود داره اینم فرامووش نکنید!!!
منم خییییییلی دلم. تنگ میییشه خیییلی یه ذره مییشه!!!
امیدواررم هممون آرامش پیدا کنیم بهم اعتماد کنیم!!!

لیلا 1394/03/28 - 23:52

نشستم کل نظرات و خوندممن متولد 70 ام از راهنمایی تا الان این تجربه هاو دارم.بازیکن کشوری هم هستم تو رشته ی گروهی .منم مثل همه ی شما برام پیش اومده دوست داشتن زیاد جنس خودم.حس خوبیه با همه ی تلخیاش.حسی که بدونی کسی دوستت داره.من جزوهه شخصیت هایی بودم که عاشقم میشدن.جالب اینه بدونید بیشتر دوستاشتنا دوطرفه اس. قضیه ی اون که دل به دل راه داره.یا مگه میشه کسی توجه شمارو ببینه و بی تفاوت باشه مگه اینکه بفهمه عاشقشین و بخواد ناز کنه و اونوقته که قافیه رو باختین.البته قبول دارم کسی که نچسبه هیچ کاریش نمیشه کرد.ولی میشه رابطه رو همون اوایل خیلی کم کرد .
خودم کم پیش میاد از کسی خوشم بیاد ولی اگرم بیاد کم کم میرم جلو یعنی یه قدم من یه قدم اون.نباید همه ی قدم هارو تنهایی رفت اونجاس که ضربه میخوریم.
اگه به کسی علاقه مند شدید همون اوایل که منطق تون سنگین تره بسنجید همه جوانبو .که به درد هم میخوریم میتونیم دوستای خوبی باشیم یا شاید طرفمون مغروره یا سود جوعه باید اینا رو در نظر بگیریم.
نه اینکه بشینیم خیال بافی کنیم و بت بسازیم از کسی که دوسش داریم .باید اینم در نظر بگیریم اونم ادمه دوست داره آزاد باشه.اگه دور شد تو هم یکم دورشو ازش.
اگه خیلی از جوانبو در نظر بگیریم احتمال شکست کمه.شاید اذیت شیم تو رابطه ولی شیرینه.
من همه ی ادمایی که تو زندگیم بودن و دوست دارم.رابطمم باهمشون حفظ کردم.یکم سخت بود ولی شد.خب وقتی دیدم حساسیت دارن نسبت به من ، سعی نکردم حس حسادتشونو تحریک کنم.بهشونم گفتم هرکدومشونم یه جور دوست دارم.سعی کنید با همه روابطتتون رو حفظ کنید.که اگه ازت دور شد دوست دیگه ای داشته باشی که حالتو خوب کنه.نه اینکه بری پیش این یکی دوستت اه وناله کنی یا نه.همه ی آدمارو میشه دوست داشت فقط باید فرصتش پیش بیاد .به خاطر یه نفر رو همه خط نکش .وای اشتباه نشه منظورم خیانت نیستاااااااااااا.
همه رو دوس داشته باشید چه کم چه زیاد ،راستی آدما بازیچه ی ما نیستن هروقت دل تنگ عشقت شدی و پیشت نیست هی ازش پیش همه حرف بزنی .ادما خسته میشن ازتون.اونوقت میفهمید که چقد تنها میشید. همیشه سرحال وشاد باشید.خدا دوست داشتنو به ما داده تا زندگی معنا پیدا کنه .
باورم نمیشه چقد حرف زدم .دوستون دارم .

زهرا 1394/03/31 - 02:10

من عاشق دختری به اسم پرنیا شدم اولا که تو کلاسمون بود از هم متنفر بودیم ولی بعد عاشقش شدم طوری که پالتو شو بو می کردم ولی اروم نمی شدم بعد بهش گفتم واقعا خیلی خوشگله بعد یه مدت با هم رابطه پیدا کردیم ولی من دلم اروم نمی شه می خوام که هر کاری باهاش کنم لطفا نظر بدید

:'(:'(:'(؟؟!! 1394/04/01 - 18:02

زهرا فقط حواست باشه ولا طرفتو بشناسی دوما یادت نره کارری نکنی ک بدا پشیموون شی اینجا همه عاششقن اما فقط مشکلشون بیقراریه!!
بدشم هرکاری ینی چی؟؟!!!

سوسن 1394/04/03 - 04:11

فروزان من ،بيا بگو ديگه چ کردي

سوسن 1394/04/03 - 14:29

سلام دوستان،اول از همه بگم ک اگه توجه کرده باشيد همتون تو سن 15_16سال هستين ،تو اين دوران اين احساست واسه بعضي دخترايي ک از کمبود محبت هايي ک از طرف والدينشون ديدن پيش مياد،ولي قابل توجه کسايي ک ميگن مقطعيه بگم ک اگه جلوشو نگريد و احساستون رو عوض نکيد ادامه پيدا ميکنه ،و اگر وارد دانشگاه و اللخصوص خوابگاه بشيد اين قضيه خيلي حاد تر هم ميشه،من خودم هم مثه شما بودم دوران دبيرستان ،رفتم خوابگاه و اونجا کار ب جاهاي باريک کشيد،الانم عقد کردم و هنوز با دختري ک توي خوابگاه باهاش بودم رابطه دارم و نميتونم ولش کنم،و الان خيلي مشکل دارم تو زندگيم. خواهش ميکنم حواستون باشه ب رفتاراتون ،کسايي ک همچين مشکلاتي دارن لطفا دنباله درمانشون باشن ،ک مثه من ريشه دار نشه. شاد باشيد

یک دوست، یک پسر 1394/04/08 - 01:36

سلام به همه
خرده خرده و خلاصه نظراتتون رو خوندم. شاکله ی مبحث تا حدی دستم اومده...
خانم دکتر کارن هورنای که یکی از برجسته ترین روانشناس های معاصر بود که در یکی از نوشته هاش اشاره می کنه به اینکه چرا، چرا ظرفیت همنجسگرایی در جنس مونث بیشتر از مذکر است ؟!
حتی یک پژوهشگر مسائل جنسی هم به این مسئله یا بهتره بگم معظل اشاره کرده .
ببینید، همجنسگرایی فقط به این نیست که کار به رابطه ی جنسی بکشه. همینکه تصور می کنی متجاوزی یا یک فاحشه پس خیلی هم دور از واقعیت نیست! وقتی عاشق همجنس خودت شدی یعنی گرایش پیدا کردی به او، درست مثل یک عاشق، مثل مجنون.
کلبرگ وقتی میاد مثلث عشق رو نشون میده، به سه ضلعی اشاره می کنه که اگر همه با هم باشند اون عشق تشکیل میشه: صمیمیت، شهوت و تعهد
یادمون نره شهوت یکی از خصیصه های عشق هست، پس هرعشقی ولو به هم جنس باشه می تونه به اونجا برسه، بله به سکس. و اما تعهد: در جامعه ی ما رابطه ی پسر و دخترش تعهدی وجود نداره چه برسه به همجنس هاش... و خیلی رقت انگیز تر از رابطه ی پسردختری این رابطه ها به فرجامی نافرجام و شاید هم جبران ناپذیر ختم میشه. روزی خواهد رسید که خود رو تنها و بیواره وار پیدا خواهید کرد...
هرگز قصد ندارم که نصیحت کنم و نخواهم کرد. فقط یک یادآوری کوچولو... خطاب به انسان های آزاده: حفظ اخلاقیات اتفاق خیلی خوبیه. و هرچی که افکار و آزادی شما رو سلب کنه مایه یک خسران بزرگه. به قول باب مارلی: من هرگز التماس کسی را که مرا به مرز نابودی کشاند، نمی کنم. به خاطر خودتون، التماس این عشق رو نکنید... ذات خلقت خداوند در دوقطبی بودنش هست. در مثبت و منفی. در پروتون و الکترون. در نر و ماده. در مرد و زن. شما وقتی خلاف جهت طبیعت حرکت کنید شک نکنید که او رو به مبارزه فرا خوندید و بی تردید چیزی جز شکست وحشتناک نصیبتون نخواهد شد. با اطمینان میگم. چه در ایران و چه در هرکجای این کره ی خاکی و فانی .
آره شاید با خودمون بگیم: الان همجنسگرایی در کل دنیا داره به صورت رسمی رواج پیدا می کنه و این هوموسکسشوال ها زندگی های خیلی خوب و رضایت بخشی دارند. اما اینجور نیست...
در ژرفای حقیقت آدمی که مقصود باید رسیدن به کمال باشه، این روابط مغایر طبیعت و همون اخلاقیات هستش. ظاهرا خوشبختند اما، اما این چیزی جز فریب بزرگ به خود نیست. فریب ابدی که چون نقابی زیبا خود رو پنهان کرده. میگن راضی اند، اما برای آرامش روح فقط رضایت اونا کافی نیست...
نظر دکتر هورنای این بود که دخترها بنابر حسادت به آلت رجولیت که احتمالا سبب عقده ی نرینگی خواهد شد و بعد فرار از زنگی، عامل اصلی سرآغاز این مسیر دلخراش خواهد بود. و اون از عشق به پدر شروع می شود... میل به همجنس در واقع به منزله ی این نیست که دختری قصد داره پسر بشه. نه. در واقع او میخواد همون نقشی رو بازی کنه که روزگاری پدرش برای مادرش بازی می کرد. مادری که به زعم او عشق پدر رو ازش غصب می کنه، بنابراین او بعدها هرکاری خواهد کرد که از این حسادت رها شه و مردی شبیه به نقش پدرش پیدا کنه یا خودش نقش پدر را ایفا کنه. این همون چیزیست که در ضمیرناخودآگاه نهفته میشه و احتمالا خیلی هام هم بلافاصله ردش خواهند کرد... و مشکل از همینجا شروع میشه. از عدم آگاهی... از بی خبری... چون تو ناخودآگاهست...
به عنوان یک برادر کوچکتر میگم: اون عزیزانی که گرفتار این عشق شدند، تا می تونند از این وادی فاصله بگیرند، از یه روانشناس مدد بگیرند... قطعا شما تقصیر زیادی ندارید. یه وقت هایی جو و فضای نا مطلوب حاکم در خانه هم می تونه دلیل بزرگی واسه ی این معظل باشه. که قطعا بی تاثیر نیست. به قول گاندولف: ما در انتخاب زمان نقشی نداریم اما می تونیم بهترین تصمیم رو در زمانی که برامون انتخاب شده بگیریم. احیانا، اگر اگر اگر که بعیده، اگر نقشی هم نداشتید حالا سعی کنید بهترین تصمیم رو بگیرید. برای نجات و رهایی، برای آزادی و آزادگی. چون چیزی جز نابودی کمال انسانیتون نخواهد داشت. ولو اینکه ظاهرا همه چیز هم خوب پیش بره...
یادمون باشه: دوست داشتن معنا و ارزش بسیار عمیق تری نسبت به عاشق شدن داره. همدیگه رو باید دوست داشته باشیم اما نیازی نیست که عاشق هم باشیم.
امیدوارم که اتفاق های خوبی در آینده براتون رقم بخوره .
بدرود

:'(:'(:'(؟؟؟!!! 1394/04/09 - 16:54

ی دوست!!نظرتونو خوندم ب نظرم حرفاتون جالب و منطقی میومد!!
هه حس میکنم باید روانشناسی علوم اجتماعی یا یه چیز اینجوری خونده باشید!!
راستشو بخواین بعضی از حرفاتونو نفهمیدم!!آخه ی جاهایی یکم سنگین گفته بودید!!
اما درکل خواستم بگم ممنون بخاطر نظرتون بخاطر کمکتون و یه جورایی نصیحتتون!!
اما نمیدونم اصن فک نمیکنم شما تجربه ای در این زمینه داشته باشیید!!راستشو بخواین شما دارین از دور صحبت میکنین تجربه ندارین درسته شاید با مطالعاتی ک مشخصه داشتین تا حدودی درک کنین اما مطمئنن کاملا نمیتونین متوجه بشین!!
نمییشه نمییشه ک این رابطه رو این حسو ازبین برد!!سسسخته تررک این رابطه!!
سسسخته جلو این حسو گرفتن!!من مخالفم باهاتون خیلیا هستن تا آخر این رابطه هم ب مسایل جنسی نمیرسن ب نظر من دلییل نمییشه!!
فقط درحد اینه ک طرف بودنش کنارت نشستنش حررف زدنش واست آرامشه!!
میشه این رابطه ها رو بدون مسایل جنسی هم ادامه داد!!
من خودم ب شخصه اینجوریم!!!
بلله اینم صرفا عششق نیس!!دووست داشتن زیاده!!
ینی کسی هست ک بیشتر ازبقیه دووسش داری همییین!!!

:'(:'(:'(؟؟؟!!! 1394/04/09 - 16:54

ی دوست!!نظرتونو خوندم ب نظرم حرفاتون جالب و منطقی میومد!!
هه حس میکنم باید روانشناسی علوم اجتماعی یا یه چیز اینجوری خونده باشید!!
راستشو بخواین بعضی از حرفاتونو نفهمیدم!!آخه ی جاهایی یکم سنگین گفته بودید!!
اما درکل خواستم بگم ممنون بخاطر نظرتون بخاطر کمکتون و یه جورایی نصیحتتون!!
اما نمیدونم اصن فک نمیکنم شما تجربه ای در این زمینه داشته باشیید!!راستشو بخواین شما دارین از دور صحبت میکنین تجربه ندارین درسته شاید با مطالعاتی ک مشخصه داشتین تا حدودی درک کنین اما مطمئنن کاملا نمیتونین متوجه بشین!!
نمییشه نمییشه ک این رابطه رو این حسو ازبین برد!!سسسخته تررک این رابطه!!
سسسخته جلو این حسو گرفتن!!من مخالفم باهاتون خیلیا هستن تا آخر این رابطه هم ب مسایل جنسی نمیرسن ب نظر من دلییل نمییشه!!
فقط درحد اینه ک طرف بودنش کنارت نشستنش حررف زدنش واست آرامشه!!
میشه این رابطه ها رو بدون مسایل جنسی هم ادامه داد!!
من خودم ب شخصه اینجوریم!!!
بلله اینم صرفا عششق نیس!!دووست داشتن زیاده!!
ینی کسی هست ک بیشتر ازبقیه دووسش داری همییین!!!

علیرضا 1394/04/10 - 04:47

ببخشید اگر این حرفو میزنم به هر دختر وبه هر پسر اعتماد نكنید چون اگر حواستون نباشه از پشت خنجر میزنن من این دردو كشیدم اومدم به شما بگم كه شما نكشید كه متل من نرید رگتونو بخاطر عشقت كه از پشت خنجر میزنه بزنید اگر هم خواستید اعتماد كنید امتحانش كنید زود متل من خنگ عاشق نشید من 18سالمه تا حالا انقدر داغون نشوده بودم حواستون به خودتون باشید

نازنين 1394/04/10 - 15:56

عشق يا دوست داشتن فقط و فقط يعني در کنار کسي باشي ک باهاش حالت خوب باشه،پسر و دخترش فرقي نداره،همجنسگرايي يه بيماري نيست ک نياز ب درمان داشته باشه،ولي فقط چون تو ايران و اسلام ترد شده ما نبايد اين حس رو داشته باشيم،حتي توdsmهم اصلا اشاره نشده ک يه بيماريه ،من خودم عاشق يکي از همجنسامم ،کنارش خيلي خوشحالم،ولي چون تو ايرانم ازش دور شدم

یک دوست، یک پسر 1394/04/10 - 16:27

درود بر شما
خواهش می کنم، خوشحالم که بی ضرر نبوده...
راستش اصلا نصیحت نبود. فقط یادآوری بود، چرا که همه ی اینا رو خودتون میدونید !
اونجاهایی رو هم که متوجه نشدید، غرضم این بود که خودتون هم برید دنبالش... قطعا اینجور براتون مفید تر خواهد بود .
ببینید دوست من،
من درکتون می کنم. شرایط سختیه و پاره ای از اوقات باید برخی مسائل رو شما فقط لمسش کنید تا درکش کنید. اما، قرار هم نیست که دیگه هرچیزی رو لمسش کنیم تا درکش کنیم. من وقتی می دونم مواد مخدره ویرانnode آیا باز باید برای درک کردنش حتما ازش استفاده کنم ؟ نه نیازی نیست. از تجربه بقیه استفاده می کنم...
ولی عشق رو درک کردم. به جنس دیگه. و به موازاتش، شرافت هم برام خیلی مهمه. اما یادمون نره: لغزش همیشه وجود داره. بزرگترین اشتباه آدمی می تونه غرورش باشه و همون سبب شه که روزنه های کوچک رو نادیده بگیره و همون روزنه های کوچک سبب نابودیش بشه. نابودی شرافت و کمال انسانی، نه انسان ! پس نگیم ممکن نیست... چرا که به زعم منی که از قالب این قضیه بیرون و فارغ از هیجان و احساس و آزادانه دارم نگاه می کنم، محتمل میدونم. و خیلی چیزهاست که حالا بواسطه مسیر زندگی ام، دیدم و میدونم... پس، غیرممکن نیست.
بله، چیزهای با ارزش ساده بدست نمیاد. خیلی هم سخته، درک می کنم. اما سختی و ملالت های امروز می ارزه به آه و حسرت ای کاش های ناتمام فردا... قطعا یه پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایانه. و این مسیر چیزی جز تلخی بی پایان نخواهد داشت...
اساسا ما باید تعریف کنیم که از دوست و دوستی به معنای حقیقی کلمه اش که از برادر هم می تونه نزدیک تر باشه، چی میخواهیم ؟
در مورد شما دوست خوبم، تردید ندارم! جان مایه کلامتون حداقل الان این رو به من ثابت می کنه. خب انسان باید یک دوست صمیمی که حرف دل و مشورت هاش و نیاز به کمک هاش و غیره و غیره رو باهاش درمیون بذاره داشته باشه. چرا که نه ؟ من هم دوست صمیمی دارم که از برادرم بهم نزدیکتره. و هرکاری که از دستم بر بیاد براش انجام میدم و ایشون هم متقابلا. حتی تو این وادی این دوستی وقتی به حد والا و متعالیش میرسه باید از جان هم برای او مایه گذاشت. و این رفاقت ها از ریشه ثبات داره نه از شاخ و برگ هاش. به هرحال این دوستی ها به شکل نا متعارفش نیست... توجه کنید: نامتعارف...
اما تو صحبت های برخی از دوست ها یک عطش، تنش، ترس و وسواس و وابستگی دیده میشه که نامتعارف هست و برای بدست آوردن اون هدف یا زیبا جلوه دادنش ممکنه دست به هرکاری بزنند. و اتفاقا این مسئله در جنس مونث محتمل تر هستش... یادمون نره: یه وقت هایی ممکنه همه چی از این عشقه با یک اشتباه کوچولو شروع شه... و چون این عزیزان مثل یک نهال تازه در حال رشد هستند، احتمال خطا کردن و کج رشدی این تنه ی نهال بالاتر میره...
و با احتمال زیادی هم میگم که ثباتی در این دوستی ها وجود نخواهد داشت. گذر زمان و سن در سیطره ی فراسوی دغدغه های زندگی این رو ثابت خواهد کرد...
گذشته از اینها، به قول ویل دورانت که میگه: آزادی یعنی اینکه بدانیم داریم چکار می کنیم .
وقتی آزادی افکارتون بنابر هر دلیلی از شما سلب شده، پس بدونید به اسارت کشیده شدید. و این چیزی جز خسران و هدر رفتن عمر گران مایه ای که هرگز، هرگز بر نخواهد گشت، نخواهد داشت .
من واقعا نگران و متاثر شدم و وظیفه خودم رو دونستم که بیام اینا رو بگم وگرنه تقریبا اصلا تو سایتی نظر نمیدم.... مگر حس کنم که لازم باشه .
به هرحال این قضیه با همه ش فرق می کرد .
امیدوارم همواره آزاده باشید و لبخند بر روی لباتون
بدرود

zara )!( 1394/04/10 - 22:47

نظراتتون تا حدی قابل قبول بود میگم تا حدی چون بعضی هاشو قبول داشتم مثل این که گفتید آزادی انسان نباید سلب بشه و بعضی گفته های دیگه نه چون من کاملا درگیرم نمی دونم نظر های منو خوندید یا نه راستش رو بخواهید من یک مدت طولانی شاید سه ساله که درگیر این مسایلم و ترکش به شدت سخت بود و هست الان هم که دوستم یا هرچی رو ترک کردم به خاطر شرایتمه و می دونم که اگر روزی آزادی داشته باشم باز به این راه ممکنه برگردم این نقش رو دوست دارم آره شاید خلاف طبیعتیه که همه میگن باشه ولی آرامش من در کنار همجنسمه از این که بهم وابسته باشه خوشم میاد شاید واقعا یه مریضیه نمیدونم انقدر گیجم که دوست دارم کلا از همه دور باشم و دیگه این احساسات بی خود رو از خودم دور کنم تا حدی دارم بهتر می شم ولی تصویرم از آینده منو می ترسونه چون دوست دارم همینطوری که بودم باشم ، این که میگین آسیب داره بله داره ولی تو هر رابطه ای اینطوریه نمی دونم چطور بگم این رابطه هیچ فرقی با رابطه های دختر و پسر نداره .البته خودم هم دراین موضوع شک دارم و برای این که شکم برطرف بشه حتی حاضرم رابطه با جنس مخالف رو هم تجربه کنم تا ببینم آیا واقعا تفاوتی هست یا نه و کدوم یک برای من درست تر بوده و آیا واقعا این رابطه ای که داشتم دروغی و خلاف با من بوده یا نه؟ گاهی از خودم ناراحت میشم و گاهی از این تصویر خودم خوشم میاد البته من به این تصاویر اعتماد نکردم آره شاید عشق بی خود باشه و فقط باید همه رو دوست داشت نه این که عاشق بود ولی خب باید قبول کرد که حس و هیجان عشق بالا ترینه ولی کوتاه مدته ابدی نیست به قول شما این عشق انسان رو اسیر میکنه و نمیذاره درست فکر کنی و شهوت حتما پیش خواهد آمد وقتی که انقدر به شخص نزدیک بشی که بخواهی جزوی از وجودت باشه و وقتی از این مرحله هم بگدری چیزی به نام عادت و وابستگی به اون هیجان و حرف ها و احساسات پیش میاد که در صورتی که شرایط سخت و غیر قابل تحمل بشه و مجبور به ترک همه این ها باشی به شدت آسیب میبینی و مدت زمان فقط حلش میکنه و شاید هم حل نشه و... من خوشبختانه حالا خیلی بهترم دارم کم کم ترک میکنم این احساس ها رو ولی هنوزم که بهش فکر میکنم علاقه به داشتنش رو دارم و هنوز نمی دونم که چه کار خواهم کرد فقط می خوام که بدونم آیا همه ی احساسات من همه ی حرف ها لحظه ها و همه چیز که برام واقعی ترین چیز ها بود و هم گام با وجود من جلو میرفت غیر طبیعی و غیر واقعی بوده ؟ بعضی میگن از روی نیازه ، بعضی میگن نقش بازی کردنه، بر اثر بعضی کمبود هاست و من واقعا گیجم واقعا نمی دونم و دوست دارم بدونم که چطوری میشه حقیقت رو یافت. علاقه به رفتن پیش مشاور ندارم چون میدونم که نمیتونم حرف هامو درست بگم ولی اگر بشه سایت یا کتابی باشه که کمکم کنه رو بگید ممنون میشم . عقیده ی اصلی من در باره ی جنسیت اینه که این دو هیچ تفاوتی با هم ندارند و فقط نقش های اجتماعی و تعریف هایی که در اجتماع درباره ی زن و مرد وجود دارد این تفاوت ها رو ایجاد کرده .
کاش همیشه آزادی دست یافتنی باشه ...

پوريا 1394/04/11 - 02:40

زهرا اين احساسي ک تو داري ب هيچ عنوان غير طبيعي نيست،اگه غير طبيعي بود تو تمام ايالات امريکا و کل اروپا قانوني نميشد،تو فقط يه احساس پاک عاطفي داري ک ب کسيه ک از جنس خودته،اصلا احساس نکن ک مريضي يا مشکل داري،اين احساسي ک تو داري فقط تو ايرانه ک غيرعاديه،نه جاي ديگه،عزت نفستو حفظ کن،خودتو دست کم نگير،و هميشه مواظب خودت باش ،هيچ وقت هم با هيچ پسري اين جور روابط رو تجربه نکن،پسر جماعت گرگ صفته،من خودم پسرم،تو يه احساس پاک داري يه پسر از اين احساست نهايت سو استفاده رو ميکنه،عاقلانه تصميم بگير،خودت رو دست بالا بگير و برا زندگيت درست تصميم بگير

یک دوست، یک پسر 1394/04/12 - 16:12

یه جمله داره ماهاتما گاندی میگه :
در جایی که عشق باشد، زندگی وجود دارد .
بدون هیچ تردیدی عشق باید وجود داشته باشه. عشق مادر به فرزند. عشق برادر به برادر. عشق دوتا دوست به هم و و و...
صد در صد من هم این عشق رو تایید می کنم و دوستش دارم .
ولی باید با ظرافت بین این عشق و اون عشق تفکیک قائل شد تا خلط نشه. شاید این تفاوت اندازه ی یک تار مو باشه...
اون عشقی که از فهوای کلام برخی دوستان( نه شما عزیزان ) من استنباط می کنم یه خرده فرق می کنه با اینچیزی که دارم میگم و قابل هضم نیست. صدرصد اگر اینطور نبود نیازی نمی دیدم که بیام اینجا پست بذارم یا ابراز نگرانی کنم....
و اما در مورد دی اس ام :
نازنین، بذار اینجور شروع کنم: تو قراردادی که اخیرا سونی پیکچرز با مارول برای ساخت سری جدید اسپایدر من بسته یکی از مفادش این بود که پیترپارکر نباید انحراف جنسی، من جمله همجنسگرایی داشته باشه. جالبه! و از اون جالبتر، چراییش هست... چرا ؟ اونم در امریکایی که اخیرا همجنسگرایی به طور قانونی در همه ایالت ها آزاد شده... اینجا جای تامل داره .
آنچه که عیانه، یکی از حامیان این ماجراها سازمان مللیست که پرسونا(نقاب) زده به چهره اش و مثلا در خدمت حقوق بشر و غیره و غیره هست... سازمان ملل چشمش رو به خیلی چیزها می بنده...خیلی چیزها. مثلا: چرا، پس چرا نمیاد از این فاجعه که دارند از دختر بچه ها در صنعت پورنوگرافی استفاده می کنند جلوگیری کنه ؟ حتما میخوان اینجور توجیه کنند که این بچه به اختیار خودش یا به اجازه ی والدین...... وارد این مهلکه شده و تا پایان عمرش برچسب جبران ناپذیری رو باید در پیشونیش ببینه و خودش رو توجیه کنه، توجیه کنه، توجیه کنه... در صورتی که میدونه در اعماق وجودش،،،، که این راهش نبود...
علم روانشناسی امروز که به شدت ماتریالیستی، اگزیستانسیالیسی و اومانیستی شده نمی تونه عمیقا مشکل فرزند آدم رو حل کنه! منظورم حل افسردگی، فوبی، اسکیزوفرن، اظطراب و و و نیست. یه چیزی فراتر از درمانه... اونم شاهراهی که سبب رشد و سعادت کمال انسانی میشه. کاری که به تصورم کارول گوستاو یونگ وقتی حسش کرد به خوبی انجامش داد و رفت سراغ مطالعات فلسفی در مشرق زمینو و...، از علم کیمیا گرفته تا حتی ماورا الطبیعه...
قطعا کسی می تونه روانشناس بزرگی شه که به فلسفه اشراف داشته باشه و تا حدی زیادی هم به مسائل عرفانی! بی تردید باید اینجور باشه. بذارید یک مثال براتون بزنم: ما یک قضیه ای داریم در فلسفه به نام استنتاج. یعنی از کل به جز رسیدن. مثلا : علم ریاضی میگه که مساحت دایره میشه پی ضربدر قطر اما فلسفه میگه: اصلا دایره چیه ؟؟؟ روانشناسی میگه این فلان اختلال و این دلیلش و این درمانش. اما فلسفه میگه روح چیه؟ انسان چیه؟ ذات حقیقت؟ و و و... وقتی کسی اینو خوب درک کرد میتونه روانشناس بزرگی شه نه این روانشناس هایی که من دور و برم زیاد می بینم و با اطمینان میگم که 90 درصدشون کم سوادند... اگر یک مراجعه ای پیششون بره که از خودشون سرتر باشه صدر صد به مشکل خواهند خورد... اما برای عامه ی مردم مناسبند !
گذشته از این ها انگاره هایی که در پشت این ماجراهاست( مثل از بین رفتن نسل بشر)، علم ناچیز و ماتریالیستی روانشناسی امروز رو که از روح داره فاصله میگیره و فقط و فقط به ذهن می پردازه، وادار می کنه در دی اس ام روانشناسی رو از پارافیلیا( انحراف جنسی ) خارج کنه و خیلی راحت بگه مشکلی نیست، نیازی به درمان نیست... و این سرآغازی برای فاجعه انسانی...
جالبه، مازوخیست و ترنس وستیسم و اگزیبیشنیسم جز انحرافات قرار می گیرند( که البته هستند) اما هوموسکشوال نه. به شدت جای تامل داره... همینکه مسیری فارغ از سیرت طبیعت که هیچ مکتب اخلاقی هم تاییدش نمی کنه، انتخاب میشه خودش به شدت جای تامل داره و گویای حقایق بی شماریست...
با اطمینان میگم دی اس ام فقط یک مقدمه ست. فقط یک مقدمه...
بله باید هرکسی آزادانه مسیر زندگی اش رو انتخاب کنه اما به چه قیمتی ؟ اما چرا وقتی میشه و می تونیم مسیر درست زندگی رو به اونا نشون بدیم، وقتی درمانشون کنیم_ مشکلات خیلی بدتر از این رو دارند درمان می کنند _ اجازه بدیم که به خاطر یک آزادی به ظاهرا آزادنه اونا مسیری رو برن که فکر می کنند درسته. البته فقط فکر می کنند... اگر قرار بود هر انسان خودش مسیر زندگیش رو انتخاب کنه پس دیگه چه نیازی بود که این همه ناجی و برگزیده برای نجات بشر وارد این وانفسی و هدایت اونا بشن ؟ پس چه نیازی به این همه تعلیم و تربیت و آموزش و... هست ؟
انتخاب این راه و ترویج این اتفاق خط و خشی به زندگی من نوعی وارد نخواهد کرد. اما من نیومدم که فقط غصه ی زندگی خودم رو بخورم... انسان خیلی اسرارآمیزتر و با ارزش تر این حرفاست. واقعا حیفه. واقعا حیفه...

مقوله ی هوموسکشوال بیماری یا اختلال روانی نیست بلکه فراتر از اونه.
باید این به این افراد کمک کرد تا درمان شن، حتی به تغییر جنسیت! بی تردید، بی تردید قانونی شدنش در امریکا و خیلی از کشورهای اروپایی چیزی جز ظلمی در هئیت آزادی و زیباگونه نیست. فریبی بزرگ که چیزی جز حسرت ابدی نخواهد داشت.
بازم میگم قانون طبیعتی که برگزیده های خودش رو داراست و قطعا دارای حیاته، این خط مش رو نمی پذیره. در ذات خلقت همه چیز و همه چیز به شکل دو قطب متفاوت، یادونیمه که که تکمیل کننده یکدیگر هستند آفریده شده. یادمون نره همجنسگرایی یعنی از بین رفتن واژه ی مقدس پدر و مادر. یا پدر و پدر میشه و یا مادر و مادر. چه چیزی بدتر از این؟ میدونید چه عواقبی برای فرزند این خانواده ها خواهد داشت...؟ من از منظر دینی و... به این قضیه نگاه نمی کنم. خودمم یه آدم دموکرات و نسبتا لیبرالم.
فقط کافیه آزادانه و منطقی و عاقلانه کمی فکر کنیم. فقط فکر، همین...
به هرحال نمی خواستم بحث رو هم تا به اینجا بکشونم ولی خب ناچارا شد دیگه...
و اما شما زهرا: بذار دو تا جمله از دو بزرگ بگم. پاسکال میگه : فلاکت انسان تنها از یک چیز ناشی می شود اینکه نمی تواند با آرامش در یک اتاق تنها بماند.
وقتی آرامش از نوع نا متعارفش باشه، و وقتی در تنهایی شما حادث نشه پس شک نکن که یه جای کار می لنگه... وگرنه فرهاد هم واسه شیرین، مادر هم واسه فرزندش و غیره و غیره همواره مظطرب و نگراند اما این در پس این اظطراب یه عشقی نفهته ست که خودش حتی فراتر از آرامشه! و این چیزیست که انتظار میره اما برای پاره ای از مسائل نه... اینکه من برای دوستی که خیلی هم دوستش دارم ولی به شکل انفجاری و برون فکنی گونه بیام و فریاد بزنم که بی تو زندگی برام سخته و... خب؟ یه خرده فکر کنید؟ زیباست! اما زیبا نیست!!!
افلاطون میگه: من هرگز در زندگی ام محزون نگشته ام. چون به چیزی دل نیستم که بخواهم به خاطر فوت آن محزون شوم.
قطعا خود من هم دلبستگی های فراوانی دارم اما سعی می کنم که دست یافتنی باشه و من رو به ورطه نابودی سوق نده. وگرنه عشقی که خودمم ازش یاد میکنم، همونطور که من رو به کمال برد، در یک موقعیت دیگه به زوال هم نزدیکتر کرد... در صورتی که من تصور دیگه ای داشتم. حالا و بعد ثمره اش رو یا ماحصلش رو در زندگیتون رصد کنید. ببینید مفید بوده یا مضر... چقدر این اتفاق سبب پیشرفت و موفقیت های شما شد ؟
چرا، قطعا با رابطه ی پسر و دختری خیلی تفاوت داره. خیلی زیاد...
دوست من هیچ وقت برای اینکه بخواهی از چاله در بیایی خودت رو تو چاه ننداز. فکر نکن که رابطه با پسر هم می تونه خیلی موثمر ثمر باشه برات. انتخاب با شماست. خودت بهتر از هرکسی میدونی. من فقط نظرم رو میگم و به هیچ وجه هم به کسی نمیخوام تحمیلش کنم.
خوشحالم که حالتون بهتر شده...
نه، غیرواقعی نبوده. حتی دروغ هم خارج از واقعیت نیست... اما هرچیزی که واقعی دلیل بر این نمیشه که درست هم باشه.
مسیر سعادت هرکسی با دیگری متفاوته. این فقط خود شمایی که می تونه حقیقت زندگیت رو پیدا کنی و دنبالش بری. یه جورایی مثل کیمیاگریه، وقتی میرید دنبالش اونم میاد دنباله شما و نشونه ها رو پیدا خواهید کرد... اما قطعا کاری که باید همه ی ما انجام بدیم رجوع به هزارتوی درونمون و کنکاشو در نهایت خودشناسی خودمون هست. انسان از جهانی پیچیده تر و گسترده تر ست و اگر به سر درون و حقیقتش پی ببره، دیگه کاملا دنیای حقیقی رو در درون خودش خواهد یافت. اگر اون تو بهشت باشه و بیرون ظاهرا جهنم، بازم براش بهشته و اگر اون تو براش جهنم باشه و بیرون ظاهرا بهشت، همیشه در عذاب خواهد موند. البته نه اونچیزی که خودش فکر می کنه درسته بلکه اون چیزی فی نفسه درسته...
به هرحال ضرری هم نداره اگر با پرس و جو بتونید یک روانشناس خوب پیدا کنید. شاید شما نتونید حرفاتون رو اونطور که می خواهید بزنید، نزنید اما اون روانشناس تکنیک هایی رو بلده که اونچیزی رو که لازمش باشه از شما، دستگیرش بشه. چون ضمیر ناخودآگاهتون راحت می تونه حرفاش رو بزنه...!!! مثل الان...
صد در صد همینطوره. جنس مذکر و مونث به لحاظ نفس و روح انسانی و حقشون هیچ تقاوتی با هم ندارند. و هر دو برابرند. اما همونطور که شما هم گفتید نقش اجتماعی و حتی انفرادیشون با هم تفاوت داره بنابراین جاده ها ممکنه از دو مسیر متفاوت باشند و هرجاده ای فراز و فرودهای خودش رو داره اما در پایان این مسیر پرتلاطم مقصد و مقصود یکی و یه جاست.
کتاب کیمیاگر پائو کوییلو، وضعیت آخر تامس ای هریس و روانشناسی زن کارن هورنای می تونه خیلی براتون مفید و جالب توجه باشه. و اما هر کتابی که در باب علم اخلاق از ملا احمد نرافی گرفته تا ارسطو، کانت و دکارت در دسترس دارید بخونید. علم اخلاق، علم فوق العاده ایه... یه جمله بی نظیر که تو تمام مکاتب اخلاقی هست و بهش میگن قانون طلایی اینه :
هر آنچه که برای خودت می پسندی برای دیگران هم بپسند .
آزادی دست یافتنیه. هرگز خودتون رو دست کم نگیرید. مطمئنم شما هم می تونید بدستش بیارید. قدرت و ذهن آدمی خیلی قویه. فقط یک اراده محکم میخواد. اون روزهای خوب رو تصور کنید...
با اطمینان میگم از این شرایط نیمچه بحرانی هم خارج خواهی شد. فقط مهم اینه که در این کارزار با 1 کشته پیروز شید یا با 100 کشته...
موفق باشید

zadia 1394/04/12 - 19:57

همتون از دم ديوانه اين
همه ي اين رفتارا نشون كمبود تو زندگيتونه.....

ملیکا 1394/04/13 - 00:10

دقیقامنم یه دختر 16سالم ک عاشق یکی از دوستامم شاید خیلیااا نتون درک کنن و مسخره کنن همونطور که خودم تا سال های پیش این جوری بودم تا این که مرضیه وارد زندگیم شدواقعا عاشقشم و کاملا هم عشقم پاکه واین عشقم دوطرفه است

ملیکا 1394/04/13 - 00:43

نه اصلا غرور خوب نیست نتیجه ی عکس میده من خودم اوایل یه ادم مغرور بودم ک فقط و فقط ب خاطر مرضیه خودمو عوض کردم ولی الان میفهمم چه قد به خاطره غروره من اذیت شده الان بیشتر از جونم دوسش دارم و کنارش غرق ارامشم حتی خانواده ی منم اینو میدونن ک من عاشقشم

nikohl 1394/04/13 - 00:49

منم مثل شما عاشق یه دختر شدم اسم اش زهرا است .خب اول من دوست داشتم اما کدام حس دگه به اونا نداشتم به نظر من اونا از سال قبل منو دوست داشت ..چون از نگاه میفهمیدم. .یک روز موفق شد که به من نزدیک بشی از آون روز بعد منم دیگه عاشق اونا شدم یعنی دیوانه اش شدم ..آون به من زیاد گفت که دوستت دارم ..منم گفتم دوستت دارم .دوست داشتن ما ادامه داشت یه روز رسید که من ازدواج کردم. .به نظرم شد دیگه اونا منو فرموش کرد اما اینطور نبود دوستم داشت. یه روز مه براش یه هدیه خریدم که آون هدیه یه انگشتر بود ..اما تاحالا تو دست اش اس ولی من حس میکنم که آون دیگه منو دوست نداری وقتی انگشتر رو توی دست اش میبینم با خودم میگه حالا هم منو دوست داره چون انگشتر توی دست اس ..اما یه جور ازم دوری میکنه که فکر میکنم دیگه دوستم نداره ..لطفا کمکم کنید هیچ نمیدانم چی کار کنم ...

نیکول 1394/04/13 - 00:53

سلام8

(م) 1394/04/13 - 06:10

اینجارو
نمیدونستم اینقدر بیچاره دلشکسته داریم راستشو بخواید منم عاشق ی پسری بودم الان میگم خاک تو سرت محسن خاااک توسرت یعنی اسکل بودماااا..
البته خب بچه بودم هر کی تو سن 8 سالگی هر اشتباهی ممکنه انجام بده..
الان که 18 سالمه دیگه فقط به این خودارضایی بیشعور دچار شدم.. شما هم نگران نباشید یه مدتیه خودش میگذره حداکثرش دیگه بگیره 3 سال بیشتر طول نمیکشه البته شاید..

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا