رفتن به محتوای اصلی

بعد از ازدواج فهميدم عاشق پسر هم دانشگاهيم شدم

تاریخ انتشار:
دختری ۲۱ ساله هستم ۱۰ ماه است كه ازدواج كردم. حدود ۴ ماه قبل از ازدواجم به طور مداوم پسری را در راه دانشكده ام ميديدم كه كم كم فهميدم انگار عاشقش شده ام. ما هيچ گونه ارتباطي با هم نداشته ام فقط ارتباط چشمي...
بعد از ازدواج فهميدم عاشق پسر هم دانشگاهيم شدم

یک نت ـ دختری ۲۱ ساله هستم ۱۰ ماه است كه ازدواج كردم. حدود ۴ ماه قبل از ازدواجم به طور مداوم پسری را در راه دانشكده ام ميديدم كه كم كم فهميدم انگار عاشقش شده ام. ما هيچ گونه ارتباطي با هم نداشته ام فقط ارتباط چشمي... با وجود اين، هنگام ازدواجم سعي كردم او را ناديده گرفته و يك تصميم عاقلانه بگيرم. الان با همسرم هيچگونه مشكلي ندارم ولي به هيچ وجه نميتوانم او را فراموش كنم طوري كه هر وقت او را ميبينم تا مدتي از ذهنم بيرون نرفته و بيشتر اوقات گريه ميكنم. حالا بايد چيكار كنم كه اين عشق باعث سردي زندگي زناشوئيم نشود؟

پیشنهاد می شود برای برون رفت از مسئله ای که اشاره فرمودید با توکل و استعانت از خدای متعال و توسل به ائمه معصومین موارد زیر را عملی کنید:

۱- روزانه و به طور مداوم سعی کنید لیستی از مفاسدی که بر این کار مترتب می شود را روی صفحه کاغذ ثبت کنید(مفاسدی مانند سرد شدن روابط عاطفی و... نسبت به همسر، در خطر قرار گرفتن آبرو و دین شما و...) و با خود مرور کنید.

۲- سعی کنید که حتی المقدور به هیچ وجه با این شخص رودرو نشوید چرا که از دل برود هر آنچه از دیده برفت.به این منظور لازم است مسیر رفت وآمد خود را طوری انتخاب کنید که همدیگر را نبینید. توجه داشته باشید که هر هزینه ای در این خصوص بپردازید ارزشش را دارد به گونه ای که شاید لازم باشد محل زندگی و تحصیل خود را تغییر دهید.

۳- از روش مدیریت فکر استفاده کنید:الف) توقف فکر: هرگاه اندیشه این شخص به شما هجوم آورد از طرقی مانند نهیب زدن به خود یا گفتن دیگه بسه فکر خود را متوقف کنید.ب) انصراف فکر: به هنگام اندیشیدن به این فرد سعی کنید فکر خود را به سایر موضوعات منصرف کنید بدین منظور لازم است موقعیت فیزیکی خود را تغییر دهید و خود را به کاری مشغول سازید.

۴- با خود بگویید از کجا معلوم که این فرد همانگونه که من تصور می کنم باشد. توجه داشته باشید که این فرد فرشته و ملک نیست بلکه انسانی است مانند سایر انسانها پس یقینا ایشان هم نقاط ضعف خود رادارد. نقاط ضعفی که چه بسا برای شما به هیچ وجه قابل تحمل نباشد شما صورت ایشان را دیده اید نه سیرت ایشان را. معمولا ما انسانها سعی می کنیم با صورت وسیرتی در دید دیگران ظاهر شویم که خوشایند آنان باشد اما ممکن است در خلوت خود اینگونه نباشیم. همانگونه که برای بیرون رفتن از لباس راحتی و خانگی خود استفاده نمی کنیم.

۵- همسرتان را جای خود بگذارید اگر ایشان هم مانند شما دل در گرو شخص دیگری داشته باشند آیا برای شما قابل تحمل است؟(البته هیچگاه سعی نکنید علاقه به این شخص را نزد همسر و هیچکس دیگری باز گو نمایید چون به رابطه و اعتماد شما صدمه جدی وارد می کند)

۶- به لحظات خوش و شیرین با همسرتان بیندیشید و قدر این نعمت را بدانید و جوانی خود را با این افکار خانمان سوز تباه نسازید.

۷- به آرزوهای دست نیافتنی نیندیشید چرا که شما را به سمت افسردگی سوق می دهد. به تعبیر علی علیه السلام «من کثر مناه قل رضاه: کسی که آرزوهایش زیاد باشد رضایتش از زندگی اندک می شود»[غررالحکم ص : ۳۱۵]

۸- فراموشی این فرد ممکن است زمان بر باشد اما یقینا شما با اراده و توکل به خدای متعال و با انجام راه کارهای فوق یقینا بر این مسئله فائق خواهید شد.

دیدگاه‌ها

ندا 1393/07/14 - 06:55

تو رو خدا اشتباه نکن و با این خیال زندگیتو به هم نریز.از این اتفاقات دوران مجردی خیلی می افته و حتی بعضی ها با هم دوست شدن و یا کارشون به ازدواج هم کشیده و لی اکثر اوقات اون جور که تصور میکردن نشده و ارزو کردن تا هیچ وقت با هم ازدواج نمیکردن.

محسن شالینی 1393/10/03 - 14:04

دختر خانم عزیز و نازنینم خواهر گرامی این افکار همش با گذشت زمان از بین میرود سعی کنید به خود و همسر جوانتان فکر کنید و دوست داشتن او را به خود بیاموزید مطمئن باشید زمان بهترین حلال مشکلات است پس به خدا توکل کن

برادر کوچکت محسن شالینی از تهران

d,st ohk 1393/11/15 - 14:01

وقتی خواسته ها از روی هوا و هوس باشد نتیجه اش این می شود.من فکر می کنم این خانم یک روزی به شوهرش خیانت می کند پس از همین حالا طلاق بگیرد بهتر است.ضمنا جزای خیانت مرگ است

لاوین 1394/04/29 - 14:34

تو رو خدا چه جوری دلت میاد اینجوری میگی.?حتی به زبون آوردنشم عذاب وجدان میاره،بخدا بخدا بخدا اون پسر اصلا به تو فکرم نمیکنه،مخصوصا اگه بدونه شوهرم داری،اینجوری نگو دعا برا عاقبت به خیری خودتو همسرت کن،دنبال این چیزا نرو که آخرش ضلالت و گمراهیه

نیلو 1394/11/20 - 03:23

من چند وقته عاشق پسری شدم که تو دانشکده مون و رشته ش پرستاری.اتفاقا هم شهری م هست و قبلا میدیدمش.از طریق دوستم فهمیدم زیرچشمی نگاه میکنه و لبخند میزنه ولی من نمیتونم حتی نگاهش کنم.کاش میفهمید دوستش دارم.گاهی وقتا حس میکنم اینکه ما تو دانشگاه هم به هم رسیدیم اتفاقی نیست.پسر خوب و محجوبی هست.من نمیدونم حیای من تا چه حد باید باشه که هم آبروم نره هم بفهمه بهش بی تفاوت نیستم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
بازگشت بالا