شعر مصیبت حضرت زینب

اشعار وفات حضرت زینب,شعر مصیبت حضرت زینب,شعر حضرت زینب در کربلا,شعر مصائب حضرت زینب,شعر در مورد حضرت زینب و امام حسین,شعر مدح حضرت زینب,شعر حضرت زینب برقعی,شعر در مورد اسارت حضرت زینب,شعر در مورد حضرت زینب کودکانه,شهادت حضرت زینب,شعر حضرت زینب در کربلا,شعر مصیبت حضرت زینب,اشعار شهادت حضرت زینب لطیفیان,شعر مصائب حضرت زینب,شعر در وفات حضرت زینب,شعر وفات حضرت زینب,مدح و مرثیه حضرت زینب,متن نوحه قدیمی حضرت زینب
شعر مصیبت حضرت زینب

یک نت ـ اشعار وفات حضرت زینب (سلام الله علیها) 

یک سال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر  روز وشب تویی همه جا روبه روی من

در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من

تصویر قتلگاه تو یادم نمی رود
یک بوسه از تنت شده  بود آرزوی من

از خاطرات آن شب مقتل کنار  تو
مانده هنوز لاله سرخی به روی من

یک لحظه چوب محمل و پیشانی ام شکست
تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من

قاری روی نیزه شدی تا نگاه ها
آید به سوی نیزه نیاید به سوی من

سنگین ترین  غمم  غم دفن سه ساله بود
او رفت و رفت پیش شما آبروی من

بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم
دیگر بس است باده غم در سبوی من
شاعر:
موسی علیمرادی

اشعار وفات حضرت زینب (سلام الله علیها)

دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام
دیگر بس است دوری من با تو یا حسین
مانند قتلگاه تو در زیر آفتاب
جان می دهم به یاد تو ای سر جدا حسین

جانی که روی پای بمانم نمانده است
گشتم شبیه دخترک ناز دانه ات
بی تو نفس کشیدن زینب تمام شد
یعنی خموش مانده صدای ترانه ات

پیراهنت دهد هنوز بوی قتلگاه
آنجا که شمر آمد و بر سینه ات نشست
دیدم هجوم گله ی گرگان کوفه را
دیدم که بند بند تن تو ز هم گسست

ای که به زیر سمّ ستوران شکسته ای
آیا هنوز سینه ی تو درد می کند؟
لبهای من به یاد لبت مانده پر ترک
تا یاد چوب خیزر نامرد می کند

دیدم که سنگ بوسه، به زخم تو میزند
من هم زدم به چوبه ی محمل سرم شکست
مُردم، نشد که زخم تو را مرهمی نهم
باتو شدم همینکه مقابل سرم شکست

ای بی کفن تو فکر کفن کن برای من
هر چند چیزی از تن زینب نمانده است
یک دسته گل برای مزارم تهیه کن
دیگر گلی به گلشن زینب نمانده است
شاعر:
جواد حیدری

اشعار وفات حضرت زینب (سلام الله علیها)

حسین بود و تو بودی ، تو خواهری کردی
حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

غریب تا که نمانَد حسین بی عباس
به جای خواهری آن جا، برادری کردی

گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو برادر، که مادری کردی

تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی

پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد!
به خون نشستی و در خون، شناوری کردی

پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را
که روز واقعه، را یاد آوری کردی

به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی

حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت
تو با حسین پس از او، برابری کردی

چه زخم ها که نزَد خطبه ات به خفّاشان!
زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی

زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی

تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت پیمبری کردی

بَدَل به آینه شد، خاک کربلا با تو
تو کیمیا گری و کیمیا گری کردی

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
شاعر:
مرتضی امیری اسفندقه

اشعار وفات حضرت زینب (سلام الله علیها)

چشمان تو ادامه ی دریای کربلا
زینب شدی و زینت بابای کربلا

با خطبه هات مثل علی میشوی ولی
با گریه هات حضرت زهرای کربلا

ای سر بلند از تو حسین بن فاطمه
ای سر به زیر پیش تو سقای کربلا

دیروز اگر نبود دم آتشین تو
بیهوده بود قصه ی فردای کربلا

وقت قنوت نافله های شبانه ات
شد ملتمس ترینِ تو مولای کربلا

دشمن حریف یک نخی از معجرت نشد
در چنگ توست پهنه ی صحرای کربلا

بانوی آب و آینه بانوی آسمان
اصلا خودت برای دلم روضه ای بخوان :

هنگام پر کشیدن و وقت سفر شده
اشک نگاه آخر من بی ثمر شده

با یاد پاره های تنت گریه میکنم
با آه سینه ام جگرم شعله ور شده

این بازوی سپر شده ام را شکسته اند
حالا ببین که خواهر تو بی سپر شده

حتی توان سینه زدن هم نمانده است
این بازوی شکسته عجب درد سر شده

بعد از گذشت لحظه ی گودال رفتنت
یک سال و نیم خواهر تو خون جگر شده

با هر نفس که بعد غمت میزدم حسین
زخمی که داشتم به دلم تازه تر شده

بر حال من نسوخت دل دشمنت حسین
عمداً مرا زدند کنار تنت حسین

گودال بود و غربت بی انتهای من
شد خیمه گاه مروه و مقتل صفای من

از بسکه ازدحام در آنجا زیاد بود
جایی نبود کشته ی بی سر ؛ برای من

یک خنجر شکسته چرا بوسه میزند ؟
بر روی حنجر تو برادر به جای من

یک نیزه آمد و سخنت را برید و رفت
یک کعب نی رسید به داد صدای من

پیراهن تن تو پر از رد پا شده است ؟
یا اشتباه میکند این چشم های من

با تازیانه ها بدنم خوب آشناست
من را زدند پیش تو ای آشنای من

دیدند بی کسیم به ما طعنه ها زدند
مانند مادر تو مرا بی هوا زدند
شاعر:
مسعود اصلانی

اشعار وفات حضرت زینب (سلام الله علیها)

امشب به سبک کرب و بلا گریه می کنیم
همراه سیِّد الشُّهداء  گریه می کنیم
صاحب زمان گرفته عزا گریه می کنیم
از داغ روح صبر و وفا گریه می کنیم

مثل تمامی علما گریه می کنیم
آقا ببین که با رفقا گریه می کنیم

امشب به یاد عمِّه ی سادات مضطرم
گریه کن مصیبت و غمهای خواهرم
شد کهنه پیرهن همه ی عشق و باورم
مثل غروب غصِّه و غم فکر معجرم

راوی قصِّه های غریبی دلبرم
هجران سر آمده به خدا گریه می کنیم

در زیر آفتابم و مثل تو تشنه لب
جان دادن شبیه تو شیرینتر از رطب
از دوریِّ تو زینب غمدیده کرده تب
یکسال و نیم زندگی بی تو  العجب

کردم شکایت از غم هجران تو به رب
با حق به یاد فاصله ها گریه می کنیم

یکسال و نیم  درد جدایی کشیده ام
حالا ببین چگونه کنارت رسیده ام
هرگز عجیب نیست اگر قدخمیده ام
آخر به روی نیزه  سر یار دیده ام

چوبی به لب نشست و لبم را گــَزیده ام
ای زینبی بدان که کجا گریه می کنیم؟!

جایی که از حسین بخوانیم کربلاست
مهمان روضه ی غم گودال تو خداست
دارم یقین که مادر ارباب پیش ماست
همراه دخترش شده تب دار نینواست

شیب الخضیب غصِّه ی زهرا و مرتضاست
آهی کشید مادر و ما گریه می کنیم

آهی کشید و زیر لبش گفت یا حسین
دیدم که می زنی گل من دست و پا حسین
دشمن سر تو برده روی نیزه ها حسین
زینب کجا و بزم حرامی کجا؟ حسین

چوب است مزد قاری قرآن ما حسین
ما تا ظهور عدل و صفا گریه می کنیم
 شاعر:
حسین ایمانی

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده