شعر روضه حضرت خدیجه

وفات حضرت خدیجه,اشعار وفات حضرت خدیجه,شعر روضه حضرت خدیجه,شعر وفات حضرت خدیجه کبری,متن وفات حضرت خدیجه
شعر روضه حضرت خدیجه

یک نت ـ شعر روضه وفات حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها

رفتی و مثل من آزار ندیدی مادر
غربت و بی کسی یار ندیدی مادر

مردم کافر این شهر به تو بد کردند
بدتر از مشرک و کفار ندیدی مادر

مثل من خانه و کاشانه ات آتش نزدند
مثل من سُرخی مسمار ندیدی مادر

بین یک مشت عدو دست به گردن بسته
شوهرت را تو گرفتار ندیدی مادر

طعنه و زخم زبان گرچه شنیدی اما
تو فشار در و دیوار ندیدی مادر

روز آخر که رخ فاطمه ات را دیدی
جای یک پنجه به رخسار ندیدی مادر
.......
زبانحال حضرت زینب با مادر

سینه و پهلو و دست تو شکستند ولی
تو دگر مجلس اغیار ندیدی مادر

روضه های من و تو مثل هم استند ولی
کوچه دیدی تو و بازار ندیدی مادر

شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

آنان که التفات به دنیا نکرده اند
با نفس خویش ثانیه ای تا نکرده اند

خود بوده اند از اول و خود نیز مرده اند
در کفشهای هیچ کسی پا نکرده اند

با زور غمزه و رخ زیبا و با دروغ
خود را درون قلب کسی جا نکرده اند

در آینه اگر به رخ خویش زل زدند
غیر از خدای خویش تماشا نکرده اند

چون چشم وا نکرده و خود را ندیده اند
با چشم بسته هم به حقیقت رسیده اند

اما من و تو بسکه در اندیشه ی خودیم
با دست خویش در صدد ریشه ی خودیم

آه ای خدا مدد به شما مبتلا شوم
با راه های آدمیت آشنا شوم

گر با شکست خویش به محبوب می رسیم
کاری بکن که پیش همه برملا شوم

از لحظه های بی هدف زندگی من
من را بگیر تا که کمی با خدا شوم

ده شب گذشت و فاصله فرقی نکرده است
حتی مسیر قافله فرقی نکرده است

یک ماه پیش بی تو و امروز بی خدا
پایان این معامله فرقی نکرده است

این شهر قبل زلزله _ این شانه ی نحیف
با شهر بعد زلزله فرقی نکرده است

ده شب گذشت تا که به تو نزدیک تر شوم
نه اینکه با حضور تو تاریک تر شوم

وقتش رسیده است مرا هم جدا کنند
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند

آنانکه تا همیشه نظر کرده ی تو اند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند

آنانکه در مسیر تو از خود گذشته اند
از مال خویش و هرچه که میشد گدشته اند

اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت
حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت

آن بانوی عزیز که عشق پیمبر است
آری خدیجه است که امشب به بستر است

یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش
آن سوره با سه آیه ی کوتاه، کوثر است

دنیا بدون فاطمه معنا نمی دهد
بی کوثر این مسیر به ولله ابتر است

نابرده رنج گنج میسر نمی شود
رنج خدیجه حاصلش این ماه دختر است

هم پیرو پیمبر و هم شیعه ی علی ست
سلمان و حمزه ،یاسر و عمار،ابوذر است

ثابت  شده به کل جهان موقع نیاز
مثل علی، خدیجه خودش چند لشگر است

سرمایه ی محبت زهراست دین او
دینش به این دلیل از اسلام بهتر است

با غصه های شعب ابیطالب آمده
این دور جام فکر کنم دور آخر است

بی وقت می رود به سر ماذنه بلال
توی گلوی ماذنه الله و اکبر است

تا دخترش بزرگ شود مثل مادری
عمری به جای فاطمه حامی حیدر است

بانو چه می کشید ز غم های دخترش
آنجا که حد فاصل دیوار تا در است

بیچاره فاطمه به که گوید ز غصه اش
سنگ صبور دختر غمدیده مادر است

رنگ رخ خدیجه به بستر پریده است
امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است

شاعر:
#مهدی_رحيمی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

ای تو بانو که در آغاز مسلمان شده ای
همدم ختم رسل زینت زن ها شده ای

بین زنهای عرب برتری و فاضله ای
که ز آنها تو فقط همسر طاها شده ای

چه قیاس غلطی و چه گزافه سخنی
بلکه بالا تر از آسیه و حوّا شده ای

چقدر از تو سخن گفتن ما سخت شدست
مَثَل ظرفیت کوزه و دریا شده ای

تو همانی که نبی را به حَرا بدرقه ای
مَحرم رازی و هم صحبت مولا شده ای

ثروتت داد به اسلام نبی آب بقا
همچو تیغ دو سر حیدر غرّا شده ای

مونس قلب نبی ، همسر خیر البشری
که در ایثار و سخا ورد زبان ها شده ای  

مومنین را به جهان مادری و طاهره ای
"خار چشم همه ی تنگ نظر ها شده ای"

در مقام تو همین نکته بس و حرف تمام
مادر فاطمه ی ام ابیها شده ای

رفتی و خنده به لب های نبی گشت حرام
رفتی و حزن و غم حضرت زهرا شده ای

ما شنیدیم کفن بهر تو آمد ز بهشت
تو خودت گریه کن ظهر بلا ها شده ای

کربلا ظهر دهم  چاره گر هر دو سرا
گشت بیچاره یک پیکر اربا شده ای

شاعر:
#مهدی_جلالی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

قلم برداشتم تا چند بندی خام بنویسم
از اقیانوس بی همتای عشق آرام بنویسم

از آن «من دوستت دارم» که این دنیا نفهمیده
از آن عشقی که واجب گشته در اسلام بنویسم

همان عشقی که از زیبایی اش با صد زبان باید
برای اندلس، ایران، حجاز و شام بنویسم

از آن عشقی که بعد از او نبی غمگین عالم شد
قلم برداشتم تا از غم اسلام بنویسم

بقیع از نور سرشار است وقتی دختر احمد
به خاکی سر گذارد... پس، از آن هنگام بنویسم:

(اَلا یٰا عامَ حُزنِ المصطفی ماکو فَرَح فیکٖ)
و (لَیسَ فیکِ ایامٌ سِوَی الآلام) بنویسم

قلم چرخید بر کاغذ که از بی مادری گوید
از ام المومنین گوید، من از ایتام بنویسم

شاعر:
#محمدعلی_حمیدی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

آنقدر بخشیدی که دستانت ،
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و   
از تو غرورش را گدایی کرد
 
من هم کنار آسمان بودم ،
وقتی نماز نور را خواندی
در روزهای غربت و سختی ،
مردانه پای عشق خود ماندی
 
بانو کسی دیگر نمیگوید :
مردانگی در سیرت زن نیست
مردانگی ها را نشان دادی ،
مردانگی تنها به گفتن نیست
 
فرمود پیغمبر به یارانش :
باید شبیه همسرم باشید
از او شنیدم توی جنت هم ،
قسمت شده تا مال هم باشید
 
تو همسرش بودی و می مانی ،
قدر تو بیش از دیگران  باشد
اصلاً برای چون تویی بانو ،
باید کفن از آسمان باشد
 
با چشم خود دیدم برای او ،
سال عروجت سال غم ها شد
شکر خدا آن روزهای سخت ،
زهرای تو ام ابیها شد

تو مادر زهرا شدی پس دین
باید در اینجا نکته بین باشد
ننگ است در عالم زنی دیگر
غیراز تو ام المومنین باشد
 
یادت میاید گفت پیغمبر:
خورشید بر شب میشود غالب؟!
بانو منم همرزم دیروزت ،
یعنی علی ابن ابیطالب
 
امروز اینجا بر مزار تو ،
آورده ام زهرا و زینب را
زینب دوسالش هست و میداند ،
زن میتواند بشکند شب را...

شاعر:
#محسن_کاویانی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

سلام از طرف حیّ ذوالجلال خدیجه
به عصمت و شرف و عفت و کمال خدیجه

بگو به دخت فلان و فلان که گفت پیمبر
برای من نشود هیچ کس مثال خدیجه

نبود پرچم اسلام پایدار و سرافراز
بدون تیغ علی و بدون مال خدیجه

خودش مهریه اش داد تا رسد به محمد
شنیدنی است عجب قصه وصال خدیجه

چه شوهری ، چه زنی ، بَه چه دختری و چه نسلی
خوشا به حال پیمبر خوشا به حال خدیجه

چه اهلبیت خدیجه چه اهلبیت پیمبر
بگو که صلّ علی احمد و آل خدیجه

تمام هستی خود داد ( لِرّسول و لِلّله )
کفن چگونه نیاید( مِنَ السما لِخدیجه )

تو ای حبیبه داور مرو ز پیش پیمبر
که تازه دختر تو هست پنج ساله خدیجه

تو نیستی که ببینی به کوچه های مدینه
زنند فاطمه را بهر یک قباله خدیجه

شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

همینکه مادر زهرا شدی، تو یکتایی
نشانِ بندگیِ توست، ٱم زهرایی

ز دامن تو چو حَوراءُالانسیه آمد
دلیل شد که تو هم خود، ز جنسِ حورایی

که میتوان به مقام تو  دست یابد که
تو زوجةُ النَّبوي ، رازدار طاهایی

تویی تو مادر کوثر، تویی تو شاهد وحی
تو افتخار زمین، فخر آسمانهایی

تو مَحرم همۀ آیه های قرآنی
تو اولین زن مؤمن به ماه بطحایی

چه میتوان ز شباهات تو به مولا گفت
تو سِرّ ٱم ابیها تو یارِ مولایی

به کوری دگران ٱم مؤمنین هستی
تو مادر همۀ شیعیان دنیایی

به اوج غربت اسلام و غربت احمد
تو پشتوان رسول خدا به غمهایی

میان آن همه دشمن ز مشرکین قریش
تو یار دین پیمبر شدی به تنهایی

دلت به شِعب ابیطالب آزمایش شد
نشان به فاطمه دادی که اصل تقوایی

تمام کرب و بلا را به تجربه دیدی
تو آشنای عطش، غصه دارِ فردایی

تمام هستیِ خود را نثار دین کردی
براستی که کنیز خدای یکتایی

به وقت رفتن تو، دستِ خالی اَت میگفت:
نیازمندِ عبای رسول عظمایی

کفن برای تو از جانب بهشت آمد
حسین، شد کفنش بوریای صحرایی

کنار پیکر پاره نبودی، ای مادر
که داشت زمزمۀ یابُنَیَّ غوغایی

هزار و نهصد و پنجاه زخم را زینب
در آن قیامت گودال، دید زیبایی

شاعر:
#محمود_ژولیده

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

رودی‌که‌خودرافداکرددرراه‌دریاخدیجه
ست
مستغرق در صفات یاسین و طاها خدیجه ست

هربار رفته به معراج محبوب خاص خداوند
از حق تعالی شنیده محبوبه ی ما خدیجه ست

گر تو ابا المومنینی او مادر مومنین است
پس یا مُحمّد یقیناً کُفوِ تو تنها خدیجه ست

هر نعمتی در بهشت است جزو ثمرهای طوبی ست
زهرا که شأنش اجلّ است در اصل طوبی خديجه ست

حوا و هاجر گواهند از هر لحاظی بسنجیم
خاتون عُقبا که زهراست خاتون دنیا خدیجه ست

او ریشه ی لیلة القدر او برتر از اَلفِ شَهر است
در آن مقامی که اُمِّ اُمِّ أبیها خدیجه ست

در عشق نسبت به مولا میزان اگر بوده زهرا
در وادی حب احمد معیار و مبنا خدیجه ست

آن زن که مال حلالش مانند شمشیر حیدر
دین خدا را نگه‌داشت؛عُمری سرِ پا خدیجه ست

وقتی که در حقّ حیدر او مادری کرده باشد
یعنی‌حقیقت‌جزاین‌نیست‌یعنی‌که‌حق با‌خدیجه‌ست

در شهر مکه یتیمی غمگین بی مادری نیست
تاریخ وقتی نوشته اُمّ الیَتامی خدیجه ست

در روزمحشر که مردم راه گریزی ندارند
تا دست مارا بگیرند فریاد ما یا خدیجه ست

برعکس نام حمیرا که شد سزاوار آتش
اسمی که با نور حک شد در عرش اعلا خديجه ست

تبیلغ های سقیفه شکر خدا بی نتیجه ست
تا دین ما حُبّ زهراست دلهای ما با خدیجه ست

شاعر:
#محمد_قاسمی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

قلم برداشتم تا چند بندی خام بنویسم
از اقیانوس بی همتای عشق آرام بنویسم

از آن «من دوستت دارم» که این دنیا نفهمیده
از آن عشقی که واجب گشته در اسلام بنویسم

همان عشقی که از زیبایی اش با صد زبان باید
برای اندلس، ایران، حجاز و شام بنویسم

از آن عشقی که بعد از او نبی غمگین عالم شد
قلم برداشتم تا از غم اسلام بنویسم

بقیع از نور سرشار است وقتی دختر احمد
به خاکی سر گذارد... پس، از آن هنگام بنویسم:

(اَلا یٰا عامَ حُزنِ المصطفی ماکو فَرَح فیکٖ)
و (لَیسَ فیکِ ایامٌ سِوَی الآلام) بنویسم

قلم چرخید بر کاغذ که از بی مادری گوید
از ام المومنین گوید، من از ایتام بنویسم

شاعر:
#محمدعلی_حمیدی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

چطوری دلت میاد  بدون ما بری سفر
حالا که داری میری، پس ما دو تا رو هم ببر

نه قرارمون نبود، رفیق نیمه راه باشی
گفتی پا به پام می مونی ،تا یه تکیه گاه باشی

به دلم آتیش نزن، گریه ی بی صدا نکن
واسه زنده موندنم، زیر لبت دعا نکن

خیلی زود داری میری!، دخترمون سه ساله شه
نذا باغِ زندگیش، رنگِ گلای لاله شه

وقت کوچت ای پرستو، نمِ پاییزی می خوای!؟
بعد عمری زندگی، تازه ازم  چیزی می خوای!؟

نگو دریای غمِ خدیجه ساحل نداره !
همه زندگیم فدات، عبام که قابل نداره !

کفنت رو قراره ازآسمونا بیارن
قراره فرشته ها حلوا و خرما بیارن

به جونم آتیش زده؛ حرفِ کفن-اسمِ عبا
یادتِ گفته بودم براتُ از کرببلا

یادتِ گفته بودم، ازیه غریبِ بی کفن
گفته بودم نوه مُ ؛ کرببلا سر می بُرن

سی هزارتا نامسلمون، نینوا می کشنش
با لبِ تشنه تو گودال بلا می کشنش

توی کربلا سرِ همین عبا بلوا میشه
سر غارتِ یه تیکه پیرهن دعوا میشه

شاعر:
#وحید_قاسمی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

آنان که التفات به دنیا نکرده اند
با نفس خویش ثانیه ای تا نکرده اند

خود بوده اند از اول و خود نیز مرده اند
در کفشهای هیچ کسی پا نکرده اند

با زور غمزه و رخ زیبا و با دروغ
خود را درون قلب کسی جا نکرده اند

در آینه اگر به رخ خویش زل زدند
غیر از خدای خویش تماشا نکرده اند

چون چشم وا نکرده و خود را ندیده اند
با چشم بسته هم به حقیقت رسیده اند

اما من و تو بسکه در اندیشه ی خودیم
با دست خویش در صدد ریشه ی خودیم

آه ای خدا مدد به شما مبتلا شوم
با راه های آدمیت آشنا شوم

گر با شکست خویش به محبوب می رسیم
کاری بکن که پیش همه برملا شوم

از لحظه های بی هدف زندگی من
من را بگیر تا که کمی با خدا شوم

ده شب گذشت و فاصله فرقی نکرده است
حتی مسیر قافله فرقی نکرده است

یک ماه پیش بی تو و امروز بی خدا
پایان این معامله فرقی نکرده است

این شهر قبل زلزله _ این شانه ی نحیف
با شهر بعد زلزله فرقی نکرده است

ده شب گذشت تا که به تو نزدیک تر شوم
نه اینکه با حضور تو تاریک تر شوم

وقتش رسیده است مرا هم جدا کنند
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند

آنانکه تا همیشه نظر کرده ی تو اند
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند

آنانکه در مسیر تو از خود گذشته اند
از مال خویش و هرچه که میشد گدشته اند

اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت
حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت

آن بانوی عزیز که عشق پیمبر است
آری خدیجه است که امشب به بستر است

یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش
آن سوره با سه آیه ی کوتاه، کوثر است

دنیا بدون فاطمه معنا نمی دهد
بی کوثر این مسیر به ولله ابتر است

نابرده رنج گنج میسر نمی شود
رنج خدیجه حاصلش این ماه دختر است

هم پیرو پیمبر و هم شیعه ی علی ست
سلمان و حمزه ،یاسر و عمار،ابوذر است

ثابت  شده به کل جهان موقع نیاز
مثل علی، خدیجه خودش چند لشگر است

سرمایه ی محبت زهراست دین او
دینش به این دلیل از اسلام بهتر است

با غصه های شعب ابیطالب آمده
این دور جام فکر کنم دور آخر است

بی وقت می رود به سر ماذنه بلال
توی گلوی ماذنه الله و اکبر است

تا دخترش بزرگ شود مثل مادری
عمری به جای فاطمه حامی حیدر است

بانو چه می کشید ز غم های دخترش
آنجا که حد فاصل دیوار تا در است

بیچاره فاطمه به که گوید ز غصه اش
سنگ صبور دختر غمدیده مادر است

رنگ رخ خدیجه به بستر پریده است
امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است

شاعر:
#مهدی_رحيمی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

ای تو بانو که در آغاز مسلمان شده ای
همدم ختم رسل زینت زن ها شده ای

بین زنهای عرب برتری و فاضله ای
که ز آنها تو فقط همسر طاها شده ای

چه قیاس غلطی و چه گزافه سخنی
بلکه بالا تر از آسیه و حوّا شده ای

چقدر از تو سخن گفتن ما سخت شدست
مَثَل ظرفیت کوزه و دریا شده ای

تو همانی که نبی را به حَرا بدرقه ای
مَحرم رازی و هم صحبت مولا شده ای

ثروتت داد به اسلام نبی آب بقا
همچو تیغ دو سر حیدر غرّا شده ای

مونس قلب نبی ، همسر خیر البشری
که در ایثار و سخا ورد زبان ها شده ای  

مومنین را به جهان مادری و طاهره ای
"خار چشم همه ی تنگ نظر ها شده ای"

در مقام تو همین نکته بس و حرف تمام
مادر فاطمه ی ام ابیها شده ای

رفتی و خنده به لب های نبی گشت حرام
رفتی و حزن و غم حضرت زهرا شده ای

ما شنیدیم کفن بهر تو آمد ز بهشت
تو خودت گریه کن ظهر بلا ها شده ای

کربلا ظهر دهم  چاره گر هر دو سرا
گشت بیچاره یک پیکر اربا شده ای

شاعر:
#مهدی_جلالی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

قلم برداشتم تا چند بندی خام بنویسم
از اقیانوس بی همتای عشق آرام بنویسم

از آن «من دوستت دارم» که این دنیا نفهمیده
از آن عشقی که واجب گشته در اسلام بنویسم

همان عشقی که از زیبایی اش با صد زبان باید
برای اندلس، ایران، حجاز و شام بنویسم

از آن عشقی که بعد از او نبی غمگین عالم شد
قلم برداشتم تا از غم اسلام بنویسم

بقیع از نور سرشار است وقتی دختر احمد
به خاکی سر گذارد... پس، از آن هنگام بنویسم:

(اَلا یٰا عامَ حُزنِ المصطفی ماکو فَرَح فیکٖ)
و (لَیسَ فیکِ ایامٌ سِوَی الآلام) بنویسم

قلم چرخید بر کاغذ که از بی مادری گوید
از ام المومنین گوید، من از ایتام بنویسم

شاعر:
#محمدعلی_حمیدی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

چطوری دلت میاد  بدون ما بری سفر
حالا که داری میری، پس ما دو تا رو هم ببر

نه قرارمون نبود، رفیق نیمه راه باشی
گفتی پا به پام می مونی ،تا یه تکیه گاه باشی

به دلم آتیش نزن، گریه ی بی صدا نکن
واسه زنده موندنم، زیر لبت دعا نکن

خیلی زود داری میری!، دخترمون سه ساله شه
نذا باغِ زندگیش، رنگِ گلای لاله شه

وقت کوچت ای پرستو، نمِ پاییزی می خوای!؟
بعد عمری زندگی، تازه ازم  چیزی می خوای!؟

نگو دریای غمِ خدیجه ساحل نداره !
همه زندگیم فدات، عبام که قابل نداره !

کفنت رو قراره ازآسمونا بیارن
قراره فرشته ها حلوا و خرما بیارن

به جونم آتیش زده؛ حرفِ کفن-اسمِ عبا
یادتِ گفته بودم براتُ از کرببلا

یادتِ گفته بودم، ازیه غریبِ بی کفن
گفته بودم نوه مُ ؛ کرببلا سر می بُرن

سی هزارتا نامسلمون، نینوا می کشنش
با لبِ تشنه تو گودال بلا می کشنش

توی کربلا سرِ همین عبا بلوا میشه
سر غارتِ یه تیکه پیرهن دعوا میشه

شاعر:
#وحید_قاسمی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

بدون عشق ،بیتی در خورِ املا نخواهد شد
که بی اذن قلم شاعر ! غزل انشا نخواهد شد

شروع مستی از آنجاست که میخانه برپا شد
از آنجایی که جمع می کشان ، منها نخواهد شد

می آماده است در ساغر ، اَدر کاساً بخوان ای شیخ!
که تا ساقی نفرماید " و ناولها " نخواهد شد

غزل در وصفِ کوثر آفرین بانوی اسلام است
که جز در مدح او گفتن، زبان گویا نخواهد شد

بر آدم همسری آمد ، بر احمد نیز همتایی
چه همتایی ! که قدر شوکتش حوّا نخواهد شد

یکی مَرد و یکی زن ، هر دو اما یار یکدیگر
که دریا، رو به رو جز با خودِ دریا نخواهد شد

چُنان از عشق -می دانم- به هم وابسته اند اینها
که امروز محمّد در غمش  فردا نخواهد شد

چه بیهوده است بی نامش کلامی بر زبان راندن
از اسلامی که بی ایثار او احیا نخواهد شد

خدیجه، یک زن است اما به مردان آبرو داده است
که تا او هست در میدان نبی تنها نخواهد شد

مپندار از عُروجش مصطفی تنها بماند ، نه !
که ذکر لا اله  ای دوست ! بی الّا نخواهد شد

اگرچه راویان گفتند زنهایی پیمبر داشت
زنی غیر از خدیجه مادر زهرا نخواهد شد

از او که مادر زهراست ، زهرا دختری آورد
که زن در نسل او جز زینب کبری نخواهد شد

نه چون مریم ، نه چون حوّا ، نه چون هاجر ، به جز زهرا
چه می جویی؟! که در زنها چون او پیدا نخواهد شد

"امیرالمومنین" یک مَرد و " امّ المومنین " یک زن
که غیر از این اگر باشد لقب معنا نخواهد شد

شاعر:
#محسن_ناصحی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

یا حضرت خدیجه و یا ام مومنین
مریم،به رتبه با تو برابر نمیشود

مدح تو کار مثل منی نیست،بی درنگ
مداح تو خداست که ابتر نمیشود

این فخر بس برای تو،ای کفو مصطفی
جز تو کسی به فاطمه مادر نمیشود

درخانه ی رسول تو دوشیزه آمدی
یک بیوه زن که زوج پیمبر نمیشود

تو حامی رسول شدی و پس از تو کس
جز دختر تو حامی حیدر نمیشود

شد رفتن تو بهر نبی سال حزن وغم
خاکش به شر دلی که مکدر نمیشود

شد بهر تو عبای رسول خدا کفن
با این عبا،خیال تو مضطر نمیشود

حرف از عبا زدم،دل من رفت کربلا
در دل غمی چو شبه پیمبر نمیشود

دور وبرش پدر نگهی کردو می گریست
گفتا گلی به مثل تو پرپر نمیشود

ازبس که تکه های بدن ریخته زمین
در یک عبا که جا تن اکبر نمیشود

شاعر:
#محمود_اسدی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

به زبان‌بریده کجا رسد صفتی به مدح و ثنای او
که خداش هرچه طلب کند به کمال داده برای او
ز زبان خاتم مرسلین همه وقت کرده دعای او
صلوات آدم و خاتم آمده‌ است جمله صلای او
چه زنی‌ست او که به مدحتش فلک آفریده خدای او
 
شده‌است جاذب لطف حق ، چو به مهر ذرّه‌ی لاحقه
نرسد به جلوه‌ی نوری‌اش رشحات ظلمت زاهقه
چه کلیمه‌ای‌ که دهد بیان ز عدم در انفس ناطقه
چه زجاجه‌ای‌ست که از خودش بدمد لوامع مُشرقه
ملکوت و ملک خدای را به عیان رسانده ضیای او
 
چه غمش هر آنکه شفیعه‌اش بشود به محشر داهشه
به مقام خلد برینی‌اش نه منازعه نه مناقشه
نگرفته‌اند مقام او به معاجله به مهامشه
به خدا که زَهره‌ی قرب او نه به حفصه هست و نه عایشه
که نشیند از ره غدر و کین به دل رسول به جای او
 
سخن از کسی شده در میان که نبی‌ست گرم ستودنش
مَلِک‌ست قاری فضل او، مَلَک‌ست محو سرودنش
عدم‌ست زاده‌ی بود او و وجود طفل نبودنش
‌که شده‌ست بسته به نور حق همه صبح دیده گشودنش
حسن‌ست شمس مضیّ او و حسین بدر دجای او
 
به خدا که دار و ندار او بدهد نشان ز عدالتش
احدی نبوده ز مکّیان به نجابتش به اصالتش
احدی نجسته مشابهش احدی ندیده جلالتش
چو گشود خاتم مرسلین دو لب از برای رسالتش
چه زنی به غیر خدیجه گفت بلی به دین و ندای او
 
چه زنی‌ست مادر فاطمه، چه زنی‌ست همسر مصطفی
که به همرهی، که به همسری، شده نیم دیگر مصطفی
نه به مال بلکه به جان خود شده یار و یاور مصطفی
که مناقبش شده بازگو ز لب پیمبر مصطفی
متراکم آمده خیرها به چهارگوش سرای او
 
به گره‌گشایی لطف او نه مقیَّدی نه مقیِّدی
شده لحظه‌لحظه‌ی بودنش جلوات عزّ مُمَجِّدی
نرود مواصف جود او به خفا ز جور معاندی
چو نباشد آیه‌ی سلم او چه مطهَّری چه موحِّدی؟
مگر اینکه خلق دعا کند به طراز قبله‌نمای او
 
چو نماز او بشود حکم نبود مصلّی دیگری
به خدا نگویم الی الابد سخن از تولّی دیگری
که دهد موالی همسرش به نبی تسلّی دیگری
چو صفات و ذات جلال حق بدهد تجلّی دیگری
شده مهر و ماه نشانه‌ای ز فروغ جود و سخای او
 
به ازل چو آینه‌ی «ألَستُ بِرَبّکم» شده صیقلی
به مطاوعت ز مقام او چو رسول گفته‌ام از بلی
چو گشود احمد مصطفی در سرّ مصحف منجلی
به خدا که غير خدیجه‌اش به خدا قسم به جز از علی
نشده‌ست مطلع آدمی ز رموز غار حرای او
 
صفت کمال خدیجه را چه به شعر ناقص همچو من
که چهارده دم کبریا به مدیحه‌اش شده در سخن
ظُهِرَت یَنابِعُهَا العُلاةِ مِنَ الخَفاءِ إلَی العَلَن
به کدام زن به جز از خدیجه رسول حضرت ذوالمنن
همه ساله کرده ز تعزیت به برش لباس عزای او؟

شاعر:
#مجید_لشکری

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

مادر نور، مادر ايمان
مادر عشق، مادر عرفان
مادر حُسن، مادر قرآن
عشق طه، خديجة الكبري

خاك بوس قدوم تو خورشيد
از دلت عشق ناب مي جوشيد
دين اسلام وپرچم توحيد
باتو برپاخديجة الكبري

برلبش ذكر ياعلي مولا
ختم پيغمبران امیر صفا
از كنار تو رفت تا بالا
شب اسري خديجة الكبري

يازده سال با دلی شیدا
خالصانه بدون رنگ و ریا
مادري كرده ای شما به خدا
بهر مولا خديجة الكبري

با تو قلب نبيِ رحمت شاد
خانه اش با حضور تو آباد
دلش از بند غصه ها آزاد
بي توتنها... خديجة الكبري

اي سراپا عطوفت و رأفت
دل پاكت سراچه ی رحمت
بي تو از راه مي رسد غربت
سوي زهرا خديجة الكبري

هستي ات رابه راه حق دادي
پاي دين عاشقانه اِستادي
كي ولی روي خاك افتادي؟
زير پاها خديجة الكبري!!!

توكه هستي كه روزعاشورا
روي لبهاي سيّدالشُّهدا
 مي نشيند ميان آن غوغا
نغمه ی يا... خديجة الكبري

بر سرت ريخت خاك وخاكستر
سنگ خوردي زِ مُشرك وكافر
ديده هايت نديد! بي پيكر!
سر آقا خديجة الكبري

اي دلت گرمِ ياري احمد
همدم بيقراري احمد
باعث اشك جاري احمد
رفتنت... يا... خديجة الكبري

كفنت از بهشت اعلايِ
حضرت حق رسيده با آيه
چه كنم باغم تو غمهاي
بيكفن را خديجة الكبري

شاعر:
#مجتبی_روشن_روان

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

آنقدر بخشیدی که دستانت ،
بخشندگی را هم هوایی کرد
ثروت به پاهای تو افتاد و   
از تو غرورش را گدایی کرد
 
من هم کنار آسمان بودم ،
وقتی نماز نور را خواندی
در روزهای غربت و سختی ،
مردانه پای عشق خود ماندی
 
بانو کسی دیگر نمیگوید :
مردانگی در سیرت زن نیست
مردانگی ها را نشان دادی ،
مردانگی تنها به گفتن نیست
 
فرمود پیغمبر به یارانش :
باید شبیه همسرم باشید
از او شنیدم توی جنت هم ،
قسمت شده تا مال هم باشید
 
تو همسرش بودی و می مانی ،
قدر تو بیش از دیگران  باشد
اصلاً برای چون تویی بانو ،
باید کفن از آسمان باشد
 
با چشم خود دیدم برای او ،
سال عروجت سال غم ها شد
شکر خدا آن روزهای سخت ،
زهرای تو ام ابیها شد

تو مادر زهرا شدی پس دین
باید در اینجا نکته بین باشد
ننگ است در عالم زنی دیگر
غیراز تو ام المومنین باشد
 
یادت میاید گفت پیغمبر:
خورشید بر شب میشود غالب؟!
بانو منم همرزم دیروزت ،
یعنی علی ابن ابیطالب
 
امروز اینجا بر مزار تو ،
آورده ام زهرا و زینب را
زینب دوسالش هست و میداند ،
زن میتواند بشکند شب را...

شاعر:
#محسن_کاویانی

اشعار وفات حضرت خدیجه

شعر روضه حضرت خدیجه

بیشتر بخوانید:

مداحی وفات حضرت خدیجه حسین سیب سرخی

وفات حضرت خدیجه امیر عباسی

وفات حضرت خدیجه اسلام میرزایی

روضه حضرت خدیجه (س)

مداحی عربی وفات حضرت خدیجه ملا باسم کربلائی

وفات حضرت خدیجه حسین طاهری

مداحی وفات حضرت خدیجه سید رضا نریمانی

مداحی وفات حضرت خدیجه حاج محمدرضا طاهری

سخنرانی حضرت خدیجه (س) حجت الاسلام انصاریان

مداحی وفات حضرت خدیجه میثم مطیعی

مداحی وفات حضرت خدیجه حاج منصور ارضی

مداحی وفات حضرت خدیجه سید مهدی میرداماد

مداحی وفات حضرت خدیجه حمید علیمی

مداحی وفات حضرت خدیجه محمود کریمی

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده