یک نت ـ از اینکه شما دچار جدایی از همسرتان شده اید بسیار متأثر هستیم و امیدواریم که در درجه اول با حل مشکلات و برطرف شدن عواملی که باعث جدایی شما شده به زندگی مشترکی که حاصل آن یک عمر زندگی و سرمایه گذاری روانی و عاطفی و فرزندی تحصیل کرده است،
عاشق
یک نت ـ دختری ۲۰ ساله بوده حدود سه سال پيش بعد از يك جرياناتی كه به من فشار روحي وارد كرده بود، دچار وسواس پاك و نجسي شدم. مشاوره رفتم روی خودم كار كردم و الحمدالله خيلي بهتر شدم و تقريبا خوب شدم؛ اما بعداز مدتي فهميدم يعني به ياد آوردم كه در کودکی خودارضايي داشتم. در آنزمان معنای اين كلمات رو نمي دانستم. حتي الان هم نمي دانم دقيقا اسم كار من چه بوده؟ از همانجا وسواسم شروع شد
یک نت ـ حدود ۲۴ سال سن دارم و واقعا افسردهام. تقریبا ۴ سال از نامزدی و عروسیام میگذرد و من که در خانواده سطح پایینی از نظر مالی بزرگ شدم، وقتی فهمیدم یک خواستگار تحصیلکرده و مهندس و خوب برایم آمده، سر از پا نشناختم و فکر کردم خدا صدایم را شنیده و درهای خوشبختی به رویم باز شده و قبول کردم؛ ولی بعد از عقد متوجه شدم همسرم بیکار است.
یک نت ـ 30سال سن داشته و در حال حاضر قصد و شرایط ازدواج را ندارم. متاسفانه کنترل میل جنسی برای بنده سخت است. برای ازدواج موقت هم علاوه بر لزوم اذن پدر، در خانواده های ایرانی این کار مرسوم نیست. و پدرم نیز اجازه نمیدهند و ممکن است به خاطر این حرفم تنبیه هم شوم.
یک نت ـ آیا امکان دارد کسانی که با زنان مطلقه ازدواج کردهاند روزی بدبخت شوند؟ بنده مدتی است با خانمی که قبلا مطلقه بوده ازدواج کردهام ولی ازنظر اخلاقی وعقلی وخانوادگی تا حدود زیادی تفاهم داریم.
یک نت ـ دو ماه است که نامزد کردهام. اخیرا متوجه شدهام که همسرم به نماز و روزه بی اعتقاد است. به ایشان گفتهام اگر میخواهد با هم ازدواج کنیم باید نماز خوانده و روزه بگیرد. اما هنوز نتوانسته تصمیمی بگیرد و به گمانم،
یک نت ـ ۲۰ سال سن داشته و در حال حاضر قصد و شرایط ازدواج را ندارم. متاسفانه کنترل میل جنسی برای بنده سخت است. برای ازدواج موقت هم علاوه بر لزوم اذن پدر، در خانواده های ایرانی این کار مرسوم نیست.
یک نت ـ پسر همسایه که از لحاظ سنی دو سال کوچکتر است به من علاقه پیدا کرده است. از وی خواستم تا قبل از خدمت سربازی تماس تلفنی نداشته باشیم تا وابستگی ایجاد نشود و بعد از خدمت از طریق خانواده خود اقدام به خواستگاری کنند.
یک نت ـ پسری ۲۰ ساله هستم. بنده چند مشکل دارم: ۱. احساس می کنم به خانواده وابسته هستم. تا زمانی که برایم کاری را نگویند، انجام نمیدهم. احساس می کنم برای کسی اهمیت ندارم و بنوعی دنبال توجه دیگران هستم.
یک نت ـ مدتی است همه چیز برایم بی ارزش و بی اهمیت شده، طوری که نه از چیزی ناراحت می شوم نه خوشحال نه حتی غافلگیر! احساس میکنم این اخلاقم بنوعی مرا از بقیه دوستانم متمایز کرده احساس میکنم این حس بدی است چون هیچ یک از دوستانم مثل بنده فکر نمیکنند. احساس میکنم اینگونه طرز تفکرم، شبیه پیر هاست. چند ماه پیش یکی از دوستام میگفت تو خیلی زاهدانه زندگی میکنی.
یک نت ـ مردی ۳۱ ساله هستم و سه سال است ازدواج کردهام. بلطف خداوند صاحب یک پسر هم شدهام. خانوادهام را خیلی دوست دارم اما این برایم کافی نیست. نمیدانم به آدمهایی مثل بنده چه میگویند. به کم قانع نبوده و همیشه میگویم در زمینه اعتقادات دینی و رفتار در خانواده و روابط اجتماعی و موفقیت شغلی و ...
یک نت ـ دختری ۲۰ ساله هستم که متاسفانه حدودا تا ۵ سال پیش خودارضایی میکردم. ولی بعد از آگاهی از مضرّات و حرام بودنش، توبه کردم. و خدا را شکر تاکنون سر توبهام ماندهام. اما مسئلهی من تا حدودی متفاوت است و آن اینکه، بعد از آن مسئله به وسواس دچارشدهام
یک نت ـ من حدود ۵سال پیش به عمره مشرف شدم در حالیکه از لحاظ مذهبی در رتبه خوبی نسبت به همسن های خودم بودم، مثلا مسلط تر به احکام بودم. ولی بلافاصله بعد از اعمال به شک و تردید نسبت به اعمالم دچار شدم
یک نت ـ راههای شناخت شخص مقابل از چند محور باید دنبال شود:
۱- گفتگوی مستقیم؛
۲- تحقیق( دوستان، همكاران، همسایگان و..)؛
۳- مراجعه حضوری به یك مشاوره و مشاوره پیش از ازدواج(آزمونهای شخصیت و...).
یک نت ـ توان شروع هیچ کاری رو ندارم. هرزمان میخواهم دست به کاری بزنم آنقدر افکار منفی به ذهنم هجوم میآورد که منصرف میشوم.
یک نت ـ مدتی است دچار کم حوصلگی با بهتر بگویم بی حوصلگی شدهام. سراغ هر کاری میروم انگیزه و اشتیاق انجام دادنش را ندارم. احساس میکنم فرصت های زندگی را از دست میدهم. با اینکه در اوج جوانی هستم و باید شاداب باشم اما شادابیام را از دست دادهام
یک نت ـ ازدواج با دختری که تقریبا اکثر معیارها را دارد ولی خانوادهاش آنطور که باید قید و بند ندارند، آیا درست است؟ بعنوان مثال خواهرهای دختر، بعداز ازدواج تحت تاثیر همسرانشان، سیگاری و مشروب خوار و اهل ماهواره شدند. ولی خود دختر خوب بوده و اینگونه نیست. و مادرشان هم از وضعیت خواهران و دامادشان با خبر نیستند.
یک نت ـ عاشق یکی از اقواممان شدهام که اطلاعی از علاقه من ندارد. ومن هم جرات گفتنش را ندارم و میخواهم تا فراهم شدن موقعیتش به او فکر نکنم. ولی نمیشود و همیشه به او فکر میکنم.
یک نت ـ سال است ازدواج کردهام ودو تا بچه دارم. دو سال پیش ضربهی بدی از خانوادهام خورده و ناقص و افسرده شدم اصلا خنده روی لبهایم نمیآید.
یک نت ـ تحلیل اوضاع جامعه، با بخشی نگری، سطحی نگری و قضاوت شتاب زده هرگز میسر نمی شود. و اگر بخواهیم به حقیقت دست یابیم، باید علاوه بر دوری از موارد ذکر شده، عینک های رنگی را از چشم خود کنار بگذاریم و به دور از تعصب ها، و حب و بغض ها بنگریم. آنگاه حقیقت را بسیار روشن خواهیم دید.