به خونه دوست پسرم ميرم و اونجا همديگرو مي بينيم

یک نت ـ دختری 19 ساله ک 2ساله باپسری همسن خودم رابطه دارم.ما همدیگه رو خیلی دوس داریم و ب شدت بهم دلبسته و وابسته ایم.چندماه قبل ازین ک دوباره بابام بفهمه باهاش رابطه دارم:
دوست پسر

یک نت ـ دختری 19 ساله ام ، 2ساله باپسری همسن خودم رابطه دارم.ما همدیگه رو خیلی دوس داریم و ب شدت بهم دلبسته و وابسته ایم.چندماه قبل ازین ک دوباره بابام بفهمه باهاش رابطه دارم:

توطول2سال هرشب تاصبح تلفنی باهم حرف میزدیم.1سال پیش 2روز مونده ب عیدنوروز شب درحال دعوا کردن بودیم که بابام فهمید وگوشیوجلو چشام خورد کرد.

بعد از چند ماه افسردگی بالاخره بابامو راضی کردم واسم گوشی بخره.ب بابا قول داده بودم ک بش زنگ نزنم اما نتونسم.من همه حرفامو ب مامانم میزدم فقط اون بود ک ازین جریان با خبر بود.دوباره نزدیک عید امسال همون اتفاق تکرار شدودوبباره بابام فهمید..(ناگفته نمونه ک تو سال دوم میرفتم خونشون همو میدیدیم آخه شهر ما کوچیکه و خبرا زود پخش میشه و ما واسه دیدن هم خونشونو مناسب دیدیم.)

بابا گوشیو ازم گرف و دیگه نذاش برم بیرون.تو تعطیلات عید بود ک ی شب ازخونه زنگیدم ک گوشی واسم بیاره.وقتی گوشیش دسم بود سر این ک چون با داداشم 2روز رفتم مسافرت واین از نظر اون یعنی بی تفاوتی نسبت ب رابطه و خودش دعوا میکردیم و من هرچی گفتم منو ب زور بردن باورش نمیشد و جواب تلفنما نمیداد

منم ازین بهونه آوردنا و دعواهاش خسته شدم و بش گفتم اگه نیمدی گوشیتو ازم بگیری مجبور میشی بین آشغالا پیداش کنیبالاخره اومد گوشیو ازم گرفت.

بابا گوشیو بم داد و من با ی خط دیگه باش رابطه دارم !استخاره ردیم بد اومد و من دیگه ب ادامه رابطه دلسرد شدم حالام هر چی میره دعواهامونم بیشتر میشه.حس میکنم دیگه منو نمیخادبدجوری از بی اعتمادیش خستم میخام تمومش کنم اما نمیشه.

اون زنگ میزنه میگه فقط منو داره و بدون من نمیتونه ولی بی تفاوتیاش اینو نشون نمیدن.لطفا کمکم کنین؟

باعرض سلام و تشکر

به عنوان یک فردی که از وابستگی های بی هدف و نابود کننده انسانیت و هستی انسان ، پرونده ها و مصاحبه ها زیادی دارم خدمت شما عرض کنم شما خیلی خیلی ارزان خود را وارد ارتباطات مبهم ،تاریک و بی نتیجه ،بدون ضمانت قانونی و رسمی  کرده اید.

این ارتباط ها از دو حال خارج نیست یا اینکه طرف مقابل اقدام به ازدواج خواهد کرد که اول ناسازگاری ها و آشکار شدن نقاط متفاوت شخصیتی خواهد بود که به دلیل وابستگی دیده نمی شد و دو طرف به دلیل اینکه وابستگی نسبت به همدیگر داشته اند فضای دوستی را با زناشویی اشتباه می گیرند .

بنده این رابطه را تنها وابستگی و عادت می گذارم نه عشق این وابستگی تنها و تنها به دلیل اصل مجاورت و در کنار هم بودن ایجاد می شود. در کنار این تفاوت های شخصیتی متأسفانه ما با بدبینی، شک ، نگرانی و وسواس فکری زن و شوهر هایی مواجه هستیم که به دلیل دوستی های قبل از ازدواج نسبت به تعهد و وفاداری همدیگر شک دارند این وضعیت در مردان بیشتر نمایان است.  نکته دیگراینکه  شما بعنوان مادر آینده آیا این وضعیت برای دختر خودتان قبول می کنید که بدون هیچ ضمانت و خواستگاری رسمی ، دخترتان با پسری دوست شود .

قطعا اگر دقیقا خودتان را به جای پدرتان که منطقی و دوراندیش هم هست بگذارید به ایشان حق خواهید داد . نکته مهمتر و پایانی اینکه این فرد تکلیفش با خودش و احساساتش و هیجاناتش مشخص نیست و دچار تعارض شخصیتی است و ثبات شخصیتی ندارد پس چرا خودتان را اینقدر تحقیر و ناچیز می بینید و خودتان را به ایشان را تحمیل می کند قدری به خودتان بیایید و خودتان را بشناسید و کمبودها و نیازهای احتمالی که باعث شده چنین ریسکی بکنید را از روش مناسب برآورده کنید  اما حالت دوم این است که شما به دلیل وابستگی بی هدف و پوچ دچار افسردگی وبی هدفی در زندگی خواهید شد و مسیر زندگیتان و سرنوشت تان را دچار آسیب های فراوانی خواهید کرد.

موفق باشید.

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده

دیدگاه‌ها

کار بد که نمی کنین !!!! پس اشکال نداره ، حتماً مطمئن هستی کسی شماها را نمی بینه( البته یه نفر هست ، حدس بزن اون کیه)
بخدا بد بخت میشی سعی کن زود تر بمیری من این دردا کشیدم
بخدا بد بخت میشی سعی کن زود تر بمیری من این دردا کشیدم
تموم کنی بهتره ولی سخته منم این دردو دارم نه اینکه اون خسته شده یا من هردو همو میخوایم ولی خونوادش اونو بردن خواستگاری یکی دیگه و پسره راضی نیس