حسابی از دست شوهرم شاكی ام

من دو سال و ده ماهه که ازدواج کردم. البته 5 سالی می شه که آشنایی ما شروع شده و تقریبا از همون اوایل محرمیتمون مشغول تذکر دادن به همسرم بودم که این کار که انجام دادی به جا نبود و این که گفتی روشش نبود و ....
دعوای زن و شوهر

یک نت ـ با عرض سلام و خسته نباشید. من دو سال و ده ماهه که ازدواج کردم. البته 5 سالی می شه که آشنایی ما شروع شده و تقریبا از همون اوایل محرمیتمون مشغول تذکر دادن به همسرم بودم که این کار که انجام دادی به جا نبود و این که گفتی روشش نبود و ....

اوایل که از دست سادگی بیش از حدش تو حرفاش و کاراش کلافه بودم که الان کمی بهتر شده.

در مورد اینکه با هر کدوم از افراد فامیل چطور باید رفتار کنه باید قشنگ لقمه رو می جویدم و توی دهنش می ذاشتم تا متوجه می شد و با اینکه بخوای یک اشاره به اخلاقیات خشک فلان خانواده بکنی تا متوجه بشه که خیلی نباید با اینا صمیمی بشه مثلا، فایده نداشت. .....

گاهی حتی با اینکه چندین بار هم راجع به اخلاقیات خاصشون می گفتی باز هم نمی گرفت تا اینکه حتما یک دعوایی و یک دلخوری با طرف پیش می اومد تا اون موقع آقا شیر فهم می شدن!!!

بعد هم می گفتن تقصیر شما است که فامیلتون و رفتارا تون پیچیده است . فامیل ما این طوری نیست....

منم متاسفانه بلد نیستم چطوری باید حرف بزنم و همه چیزو صاف و پوست کنده می گم..... منم بهش می گفتم که بله توی فامیل شما همه مردا خاله هستند و موقع حرف زدن هم رو حرفاتون فکر نمی کنید و هر هرفی می زنید و ناراحت هم که می شید زود فراموش می کنید. معلوم نیست تو سی سالته و هنوز رفتار و اداب اجتماعی بلد نیستی .... از بس خانواده هاتون همش خودتون با خودتون بودین هیچی یاد نگرفتی و ...

تعجب نکنید..... درسته من اینقد رک همه چیزو می گفتم ولی بیشتر مواقع همسرم هم هیچی نمی گفت و خیلی مواقع حرفامو تایید می کرد و به راهکار هایی که می دادم گوش می داد.

حالا خیلی بهتر شده ... ولی

هنوز خیلی از رفتار هاش رو داره و خیلی چیزا رو خوب و بدشو نمی دونه....

مثلا همین الا ن به مادرش زنگ زده بودن و بهشون می گقتن که : خب این فامیل نمی خوان بچه دار شن؟ آقا گفته باید بچه دار شین...."

من بهش می گم این حرفای خاله زنکی چیه؟ اومدیم اینا مشکل داشته باشن . پس فردا مامانت می ره هر جا می شینه می گه م... گفته فلانی نمی خواد بچه دار بشه؟ و فلانی هم می شنوه و بدش می اد و می گه م.. چه قدر خاله است.
آخه من همیشه از مردای خاله بدم می اومد.....

خدایا نمی دونم باهاش چیکار کنم؟

بدتر از همه اینکه الان دیگه مثل قبل هم نیست. بعضی وقتا که به رفتاراش انتقاد می کنی ....به شدت عصبی می شه و به طور لفظی و یک بار هم حتی با یک دست درازی کوچولو جوابمو داد که منو حسابی غمگین کرد.

الان ما یک تو راهی هم داریم و من نباید زیاد غصه بخورم ولی نمی دونم باید از دست این رفتار های همسرم که انگار درست بشو هم نیست چیکار بکنم؟!!

تقصیر منم هست ولی من همسرم رو کامل می خوام و کوچکترین نقصی برام قابل قبول نیست!.....

جالب اینجا است نقایص همسرم بیشتر چیزایی هستند که من بیشتر از شون فراری بودم....

مثلا من همیشه دوست داشتم همسرم خوب و بد حرفاشو بدونه و اینکه کجا چه حرفی بزنه.... یا اینکه همسرم زود عصبی نشه.... و از کوره در نره....

البته اون خدا رو شکر ویژگی های خوب هم زیاد داره.... مثلا .... حقوق همسرش رو می دونه و سعیشو میکنه که بهشون احترام بذاره .... تحملش تو بعضی موارد بیشتر از منه و نقایص منو بیشتر تحمل می کنه... سلیم النفسه و با خداست.

خلاصه من زیاد از همسرم بد گویی کردم . لطفا هر جاشو خودتون صلاح می دونید حذف کنید.

ممنون می شم راهنماییم کنید.

بسمه تعالی

با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی

هرچند همسر شما دارای خصوصیاتی باشد که مذاق شما خوش نیاید، اما این اشتباه است که مستقیما، قصد تغییر وی را داشته باشید. تغییر فرایندی است که به راحتی اتفاق نمی افتد، به نحویکه باید اعتراف کرد؛ در بسیاری از اوقات ما در تغییر خویش نیز عاجزیم! وقتی اینگونه باشد قدرت ما در ایجاد تغییر دیگران بسیار محدودتر است> ضمن اینکه اگر قصد تغییر دادن شخص مقابل را داشته باشیم، در همان شرایط وی نیز در سودای تغییر ما است!!

به اعتقاد خانواده درمانگران سیستمی، تغییر شخص مقابل از مسیر تغییر خود ما می گذرد که البته ادعایی منطقی و مبتنی بر پژوهش و تجربه است...

اگر شما قصد تغییر همسر خود را دارید ابتدا باید نگرش، افکار و رفتار خود را به صورت کلی و هم به صورت تعاملی (با همسر ) تغییر دهید. از مجموع فرمایشات شما اینگونه استفاده می شود که شما هم سعی در مدیریت همسر خود دارید و هم وی را فردی ناپخته و کودک صفت می دانید. این رویکرد بسیار آسیب زا است...آنچنانکه برخی تبعات و آسیبها نیز مورد اشاره حضرتعالی نیز واقع گردید. برای هیچ مردی خوشایند نیست که تحت مدیریت همسرش واقع شود آنهم با این هجمه از ایراد گرفتن و تذکر دادن! این کار سبب افت احساس شایستگی، لیاقت و کفایت همسر شما خواهد شد و این افت با عصبانیت و پرخاش بروز می یابد.

بنابراین پیشنهاد می شود رویکرد خود را تغییر دهید و بر وِزگیهای مثبت همسر متمرکز شوید، به شخصیت، فرهنگ و تصمیمات ایشان احترام بگذارید و نقش اصلاح گرانه خود را به نقش حمایتگرانه تبدیل کنید، در این صورت به اهداف نزدیک تر خواهید شد ان شاآلله.

"ولی من همسرم رو کامل می خوام و کوچکترین نقصی برام قابل قبول نیست!....."

در کنار رویکرد آسیب زای شما، این نگرش نیز سبب بروز مشکلات جدی خواهد شد. این نگرش به مراتب آسیب زا تر از رویکرد شماست چرا که اصولا سبب رویکرد شما را همین نگرش تشکیل می دهد.

اینکه شما همسرتان را بی عیب می خواهید نشان از تفکر تحریف شده " همه یا هیچ " است که منجر به کمال گرایی شده است و نتیجه کمال گرای هم چیزی جز نارضایتی نیست. بر این مبنا بیش از آنکه مسئله اصلی شما رفتار همسرتان باشد، نوع تفکر شماست.

باید پذیرفت که هر فردی دارای نقاط ضعفی است آنچنانکه شما و بنده اینگونه هستیم...

از خدای متعال برای شما و خانواده محترمان خوشبختی و سعادت را مسئلت دارم

امتیاز: 
هنوز رایی ثبت نشده

دیدگاه‌ها

اون تو یه فامیل نرمال بزرگ شده خانوم جان . مشکل از فامیل شماست که یا تازه به دوران رسیدن یا تعادل روحی ندارن . خصوصیت خاله زنک بودنم از اول باهاش بوده و قابل تشخیص می خواستی زنش نشی
اون تو یه فامیل نرمال بزرگ شده خانوم جان . مشکل از فامیل شماست که یا تازه به دوران رسیدن یا تعادل روحی ندارن . خصوصیت خاله زنک بودنم از اول باهاش بوده و قابل تشخیص می خواستی زنش نشی
سلام من 5ساله ازدواج کردم اما هنوز خودارضایی دارم شوهرم اکثر موارد در ارضاکردن من ناتوان چون همیشه خودش زودتر به ارامش می رسه و من درنبودشوهرم هنوز عادت زشت نوجوانی خودم که با نگاه کردن به فیلم های س ك س خودم ارضا می کردم دارم.می دونم که مشکل از من چون ما در طول هفته به خاطر نزدیکی های مکررمون حتی از نماز خوندن هم افتادم البته می دونم که این هم ازسر بی ایمانیم وقتی به گذشته وحالم نگاه می کنم که چی بودم الان چی شدم از خودم بدم میاد...اخه خیر سرم من تو 15سالگی باتمام عشقم به خونه خدا رفتم وازش خواستم تادیگه گناه نکنم حتی نمازشب خون شده بودم بعدازدواجم وقتی پسرم 2سالش بود به خاطر بیماری که داشت به پابوس امام رضا رفتم وبا معامله ایی که با اقا کردم خواستار شفای بچم شدم.اقارو به پسرش قسم دادم وگفتم من حاضرم سخت ترین کار دنیا رو کنم اما پسرم زیر عمل جراحی نره هرچی فکر کرده بودم هیچی سخت تر از مبارزه بانفسم نبود به اقا قول دادم که هرگز چشمم الوده به گناه نکنم امادرعوضش چشمای بچمو شفا بده...به خدا الان که دارم تایپ می کنم اشکهای شرمساری مجالی برام نذاشته اخه با چه رویی بگم که اقای مهربون ما چشمهای پسرم شفا داده اما من بی معرفت نتونستم به قول خودم وفا کنم ... من که می دونم غرق گنهم اما بخدا دنبال فراراز نفس خودم می گردم وارزوی پاک شدن دارم.توروخداکمکم کنیدچه کنم؟بااین اراده ضعیف چه کنم؟
با سلام خدمت شما پاسخ سوال شما در اين صفحه داده شد لطفا براي دريافت پاسخ سوال خود آدرس زير را در صفحه مرورگر خود كپي كنيد . با تشكر http://www.yeknet.ir/node/5054/
سلام خیلی عذر میخوام ، اما خدا می دونه که قصدم کمکه و اما .. بهتره یا خوب نیست می خواید نصیحت کنید شوهرتون رو مثلا از طرف معصومین بهش بگید (کلام معصوم نور است و در سنگ نفوذ می کنه) مثلا : حرفهای خاله زنکی حدیثی راجبه غیبت بگید یا راجبه تجسس در امور دیگران بگید و لهنتون موقع گفتن خیلی نرم و دوست داشتنی باشه فکر می کنم تاثیرش بیشتر باشه . خود بند شخصی رو می شناختم که خیلی رفتار نامناسبی داشت خدا باعث شد درست بشه چطوری ؟ بهش می گفتن : خدا این کار رو دوست نداره . یا علی