آنچه دیگران می خوانند:
سلام ممنون ازسایتتون سوال منو بذارین توسایت
من پسری 22ساله هسم ودانشجوی کارشناسی
بذارین ازاول بگم حدود چندسال پیش یه همسایه ای داشتیم که یه دختر داشتن و باهم رفت و اومدم داشتیم
بعد از دو سه سال از اینجا رفتن شهر خودشون یه روز دخترشون که بالغ شده بود بهم زنگ زد و ازم خواست باهم دوست بشیم منم از روی کنجکاوی و کم تجربگی بهش جواب مثبت دادم خلاصه یه شش ماهی تماس داشتیم تا فهمیدم واقعا دوسم داره خانوادشم جریان بودن تا گفتن دیگه دوستیتون بسه و باهم ازدواج کنین من زیاد میل بهش نداشتم و هی خودمو عقب میکشوندم هی واسش بهونه میتراشیم اونم نقاط ضعفشو بخاطر من تقویت میکرد تا یه روز بهش گفتم باید از هم جداشیم قسم خورد خودشو میکشه
ولی بحرفاش اهمیت نمیدادم تا یه روز خبردادن دوز بالایی قرص خورده که در مرز مرگ بوده و نجاتش دادن بقدری ناراحت شدم و عذاب وجدان گرفتم که خودم از اون بدتر شدم حالا بهتر شده و منم دوسش دارم با خودم گفتم اگه قراره بدبختم بشم بهتره تا ولش کنم الانم بهش وابسته شدم ولی مشکل دیگه ای که هست خانوادم مخالفن چون از لحاظ مالی پایین تر از ما هستن از اینور حرفای فامیلو کلی درد سرای دیگه ولی من حاضرم با تمامشون کنار بیام
اون دخترم دختر با حجاب و مسلمونیه
اگه در این مورد منو راهنمایی کنید ممنون میشم
دیدگاهها