آنچه دیگران می خوانند:
دختری 28 ساله هستم می خواهم این نوشته روس سایت قرار بگیرد شاید مشكل كسی را قبل از وقوع حل نماید
از نظر سطح اجتماعی و وضعیت ظاهری هم از نظر خانواده در سطخ بالائی قرار دارم و این باعث شده تا خواستگاران خوب و با ابرویی داشته باشم.
3 سال پیش خیلی اتفاقی با پسری هم سن خودم اشنا شدم كه خارج از كشور بود بعد از امدن به ایران و اشنایی متوجه شدم كه از دوستان برادرم هست از بازگشت به ان كشور خوددادی و ماندگار شد شروع به تحصیل و ابراز علاقه به من كرد به هم وابسته شدیم مومن بود با برادرم شریك كاری شد ولی در تمام این 3 سال باوجود علاقهام می دانستم كه معیار ازدواجم نیست ولی نمی توانستم دلش را بشكنم با مخالفت شدید خواهرم مواجه بودم حالا اقدام به ازدواج با من كرده می دانم كه خانوادهاش مناسبم نیستن و اختلافات شدید فرهنگی داریم حتی خودش هم كمی خشن هست البته نسبت به من نه ولی می دانم كه باید با او ازدواج كنم علارغم نظر مخالف خانواده ام.
چون با او ارتباط داشتم البته هنوز دوشیزه ام ولی او با اوردن احكامی منو مجاب كرد كه صیغه صحیح است نمی دانم چه کار دارم می كنم می دونم خوشبختم می كنه ولی از طرف خانوادم ناراحتم در ضمن اون قیافه اش خیلی بده و من نمی تونم كنار خودم تحملش كنم هر چند در خلوت مشكلی ندارم ولی با توجه به زیبایی خودم از قضاوت مردم می ترسم و تحمل حرف اونارو ندارم می ترسم ابرو م بره اگه ازدواج نكنم كلا از حرف مردم می ترسم وگرنه بد نیست هر چند كه حتی تصور بودن در خانوادهاش كه خیلی با من فرق دارن دیونه ا م می كنه از همه ی جونا بخواهین كه بدون اجازه ی خانواده ها هیچ كاری نكنن تا بروز من نیفتن نمی گم دوستش ندارم دارم ولی معیارم نیست و گاهی حتی مغایر با معیارم هم هست ولی قول داده و می دونم برام هر كاری می كنه ولی من حتما اگه به 3 سال پیش برمی گشتم روشم این نبود و راه برای انتخابم باز می ذاشتم.
دیدگاهها